Saturday, June 22, 2013

عربی بودن کتاب مستطاب اقدس و بعضی از آثار حضرت بهاءالله


عربی بودن کتاب مستطاب اقدس و بعضی از آثار حضرت بهاءالله  


1- از دو كتاب عمده و اصلي حضرت بهاءالله، يكي كتاب ايقان است( در مباحث عرفاني) كه به فارسي است چون مخاطب اوليه آن ايراني هاي فارسی زبان بودند و ديكري كتاب اقدس است( كتاب احكام و شرايع) كه به عربي است و مخاطبش عموم اهل عالم است. علاوه بر اين بسياري از آثار حضرت بهاءالله به زبان فارسي است كه متضمن همان مطالبي است كه در آثار عربي آمده است. از جمله آنها، بيش ازسي اثر ايشان به فارسي سره يا ناب نوشته شده كه از نظر فصاحت و شيريني بيان، والاترين نمونه، در ادبيات فارسي ناب است. بعلاوه، دو كتاب سؤال و جواب در تفصيل و تشريح كتاب مستطاب اقدس و الواح متمم كتاب اقدس، جملگي به زبان فارسي است. 

2- دوران رسالت حضرت بهاءالله زماني است كه ايشان، در زندان، و در حصر در سرزمين هاي ترك زبان وعرب زبان گذرانده اند كه زبان ديني رايج  در آن جوامع عربي بوده است ومخاطبين اوليه ايشان، مفاهيم دقيق روحاني و ديني را به زبان و اصطلاحات عربي اسلامي بيان و درك مي كرده اند، و صدور مطالب مورد نظر، به فارسي، منطقي و مفهوم نبوده است.

3- حضزت بهاءالله در جوامع اسلامي ظاهر شده اند كه زبان رايج ديني براي همه آنها عربي بوده  كه سيزده قرن براي بيان معارف و مفاهيم روحاني و ديني و عرفاني پرورش يافته و به صورت ابزار دقيقي براي اين منظور آماده شده بود. ايرانيان نيز براي غني و دقيق ساختن زبان فارسي و بيان معارف عرفاني، كلمات و اصطلاحات فراواني را از زبان عربي اخذ كرده و بسياري از آن كلمات را با معني جديدي مورد استفاده قرار داده بودند. در حاليكه زبان فارسي معمول در بين پارسيان، بدون تحول و تكامل و بصورت محدودي باقي مانده بود. ايرانيان فرهيخته هم به زبان قرآن يعني عربي آشنا بودند وهم با كاربرد كلمات عربي در فارسي، لذا بيان مطالب دقيق روحاني و ديني، به عربي، در ميانشان مرسوم و مقبول بود 

4- حضرت بهاءالله پيامشان را براي همه مردم جهان آورده بودند و نه فقط براي چند میليوني كه در ايران زندگي مي كردند و ايشان را هم از بين خود رانده بودند. با اين همه به سبب دلبستگي شديد و پايداري كه به زبان و ادب فارسي داشتند با آنكه در جوامع ترك زبان و عرب زبان مي زيستند بخش عمده گفتارشان به فارسي است . بنا براين ارائه پيامشان به عربي، اين امكان را بوجود مي آورد كه در گسترهٔ بسيار وسيع تري در دنياي اسلامي منتشر و مفهوم شود و با سهولت بيشتري به زبان هاي رايج در مغرب زمين ترجمه و منتشر گردد. چنانچه همين طور هم شد.

5- بطور خلاصه از نظر استفاده از زبان ديني عربي، آنجه رويداد، مرسوم و مقبول و مورد انتظار علماء و روحانيون و قاطبه مردمان جوامعي بود كه حضرت بهاءالله در بينشان ظاهر شدند و پيام آسماني خود را اعلام نمودند


http://behketab.blogspot.com/2013/06/blog-post.html
http://www.newnegah.org/articles/495

__________________________________________________

نقطه نظر

چرا آثار دیانت بهایی به زبان عربی نازل شده است؟



نگارش : ورقاء


به عقیده نگارنده، غالبا طرح چنین سئوالی ناشی از آشنایی محدود واولیه با آئین بهایی می باشد. چه که آشنایی و مطالعه بیشتر در خصوص این آئین مبین، نشان می دهد که علاوه بر آثار عربی، بخش عمده و قابل ملاحظه ای از آثار مبارکه حضرت بهاءالله به لسان فارسی نازل شده است1. که از جمله می توان به کتاب ایقان و کلمات مبارکه مکنونه فارسی اشاره نمود که در میان آثار وحیانی دیانت بهایی واجد مرتبتی مخصوص و ممتاز می باشند. دیگر می توان از هفت وادی، چهار وادی، مثنوی مبارک، کتاب بدیع، اشراقات، طرازات، تجلیات، کلمات فردوسیه و کثیری از الواح و ادعیه مبارکه به زبان فارسی یاد نمود. در این میان حتی الواحی به قلم حضرت بهاءالله موجود است که «در نهایت بلاغت به فارسی صرف»2 و پارسی سره نازل شده است. به عنوان نمونه می توان مناجات نازله با مصدر «بنام خداوند بی مانند » را ذکر نمود که در مجموعه «ادعیه حضرت محبوب» به طبع رسیده است.3
مضافا اینکه در آثار مقدسه بهایی، زبان فارسی، ستایش و تکریم شده4 و به عنوان «لغت نوراء»5 و«لسان شیرین»6و نمکین7 مذکور می باشد.
اما سئوالی که به طور خاص مطرح می گردد اینست که چرا کتاب اقدس به زبان عربی نازل شده است؟
لازم به ذکر است که «کتاب اقدس» مقدس ترین و مهمترین اثر آئین بهایی و عمده ترین منبع و مرجع برای احکام آنست.
در پاسخ به سئوال اخیر باید گفت که:
در قیاس با زبان فارسی، آثار مقدسه بهایی از لسان عربی با عنوان «لغت فُصحی»8 یاد می فرماید. یعنی لسانی که فصاحت دارد و فصاحت به معنای روشنی و استواری کلام است9. یکی از خصوصیاتی که باعث می شود تا بیان و لسان، فصیح واستوار گردد؛ گستردگی واژگان است. و از این جهت زبان عربی کم نظیر است. اعراب برای هر حالتی و برای هر شانی لغتی دارند. به عنوان نمونه در مقوله اصوات چنین ظرافتی موجود است. آنها به صدای باد می گویند : هزیز – به صدای کلاغ: نعاق – صدای سگ: نباح – صدای کبوتر: هدیر – صدای ناله : حنین و ...
از جهت عمق نیز عربی یک شاهکار بی همتا است. بعضی مواقع معانی، چنان عمیق است که در ترجمه یک واژه به فارسی ناچار از بیان چند عبارت می باشیم . فی المثل ما لفظ «استنباط» را بارها به کار می بریم: «استنباط بنده از آیه مبارکه چنین است ... »
ریشه این کلمه «نبط» است. نبط در لغت به معنای آبی است که در اعماق زمین موجود و مکنون است و استنباط یعنی آبی را که در عمق زمین است، کشف نماییم. لذا وقتی می گوییم «از آیه مبارکه استنباط نموده ام» یعنی معانی آیه مبارکه را که به مثابه آبی در اعماق الفاظ بوده، کشف نموده ام.
این امتیازات، یعنی بسط و عمق واژگان، عربی را به زبانی دقیق و مناسب برای بیان مفاهیم دقیقه مبدّل نموده است .
از طرف دیگر حضرت بهاءالله «به لسان عربی تسلط کامل داشتند و به اقتضای مقام هر وقت لازم می آمد که معنی دقیق مطلبی در الواح و آثار بیان گردد؛ ترجیح می دادند که آیات به لسان عربی نازل گردد»10 لهذا امّ الکتاب دیانت بهایی یعنی کتاب مستطاب اقدس که حاوی دقیق ترین معانی و ظریف ترین حقایق است به زبان عربی و در «نهایت ایجاز»11 نازل شده است. و از همین روست که بهاییان فارسی زبان تشویق شده و مامور گردیده اند که لغت فصحی را – که با آن قرابت دارند – فراگیرند و از آیات عربیه حظّ مستقیم برند و به اصطلاح ازسر چشمه نوشند. چه که «لغت اصلی تاثیر کلی و حلاوتی دیگر دارد»12
منابع:
1- این موضوع در باره آثار مبارکه حضرت عبدالبهاء و حضرت ولی امرالله نیز مصداق دارد.
2- مائده آسمانی جلد 5 ص 44
3- ادعیه حضرت محبوب ص 290
4- مائده آسمانی جلد 7 ص 172
5- مجموعه الواح بعد از کتاب اقدس ص 71
اشراقات و چند لوح دیگر ص 73 و 184
6- مائده آسمانی جلد 7 ص 173
7- آثار قلم اعلی جلد 7 ص 124
8- اشراقات و چند لوح دیگر ص 184
9 – معانی ، دکتر سیروس شمیسا ص 44
10 – کتاب اقدس ، مرکز جهانی بهایی 1992 صفحه 19 از مقدمه
11 – همان جا ص 20
12 – پیام آسمانی ص 109 به نقل از توقیع منیع 26 جولای 1932

دلائل ديگر

با تشكر از ورقا عزيز با اجازه دلائل ديگري كه به نظر حقير ميرسد عنوان ميكنم:تقريبا از بعد از ورود اسلام به ايران زبان عربي به عنوان زبان علمي وعرفاني مورد نظر بوده است واكثر دانشمندان و علما كتب مهمه خود را به اين زبان مينگاشتند وتسلط كامل به اين زبان دليل علم و دانش بود(كمااينكه هنوز هم هست!)واگر عالمي مكتوبي به عربي نداشت مورد توجه قرار نميگرفت علي الخصوص مطالب مذهبي و روحاني.ديگراينكه حضرت بهاءالاه بيشتر دوره رسالت مقدس خود را در تبعيد كشورهاي عثماني عربي زبان به سر بردندوميبايست به زبان اطرافيان خود سخن بگويند!تا شايد ملت گمراه و سرگردان حقيقت را بيابند.
http://www.noghtenazar.org/node/369
________________________________


 نگاهی تازه به دیانت بهائی
negah.org

نوشته شده توسط دبیر
۰۷ بهمن ۱۳۸۶
  کوشا

       چرا آثار بابی و بهائی به زبان عربی نوشته شده است       

یکی از مسائلی که همیشه مطرح بوده و همه اقشار مردم چه عوام و چه خواص و چه عالی و چه دانی این سوال را مطرح کرد ه اند که چرا آثار آئین بابی و بهائی به زبان عربی نوشته شده است و به خیال خود مهمترین سوال و یا بزرگترین ایراد را به آئین جدید وارد می کردند شاید علّت اصلی طرح این سوال از این آیه قرآنی ناشی شده باشد که فرموده ( ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه)(سوره ابراهیم4) یعنی همه رسولان الهی به لسان قوم خود مبعوث شده اند و نتیجه گرفته اند که چون حضرت محمد عرب بوده و در میان اعراب قیام کرده لذا قرآن خود را به زبان عربی نوشته است و چون سیّد باب در میان عجم و فارسیان ظاهر شده باید کتابش را به زبان فارسی می نوشت .
 علما در شان نزول آیه گفته اند که اعراب به حضرت محمد اعتراض کردند که کتب انبیا به زبان عجمی بوده تو چرا آن را به زبان عربی  نوشته ای ( تفسیر منهج الصادقین جلد 5 – صفحه 123 – تفسیر مواهب علیه جلد 2 – صفحه 315 ) و دقیقاً همان اعتراضی را قریش به حضرت محمد کردند که ایرانیان به حضرت باب و حضرت بهاءالله ایراد گرفتند . اعراب می گفتند به جای فارسی چرا عربی نوشتی و فارسیان می گویند به جای فارسی چرا عربی نوشتی و به فرموده قرآن ( قال الَّذین من قبلهم مثل قولهم تشابهت قلوبهم)(  بقره آیه 118 ) و به فرموده حضرت بهاءالله ( گذشته آینه آینده است . ببینید و آگاه شوید شاید پس از آگاهی دوست را بشناسید و نرنجانید)( دریای دانش صفحه 8 ) لذا باید از گذشته عبرت گرفته و اشتباهات گذشتگان را نباید تکرار کرد . ولی مسلمانان ایرانی این عبرت را نگرفته و مانند اعراب به مخالفت پیامبر الهی قیام کرده اند . به هرحال قرآن کریم در جواب اعتراض اعراب بیان فرموده که انبیا به لسان قوم خود سخن می گویند و مبعوث می شود و علمای تفسیر مراد خداوند را از لسان قوم ، لسان عربی گرفته و گفته اند چون حضرت محمد در بین اعراب ظاهر شد لذا به عربی آثار آورد و در جواب این سوال که مگر حضرت محمد برای اعراب مبعوث شده و دعوتش محدود به عربستان بوده که به عربی کتاب آورده است گفته اند : ( جمیع کتب به لغت عرب منزل شده و جبرئیل با پیغمبر هر قومی ترجمه کرده بلغت منزل علیهم -  تفسیر مواهب علیه -  جلد 2 -  صفحه 315 ) و نیز نوشته اند که اگر آن حضرت ( محمد ) با قوم انبیای سابق مانند یهود و نصاری متکلّم می شد حضرت ، عربی می گفت و به گوش آن ها به لغت خودشان در می آمد و ایشان چون به لغت خود با حضرت محمد متکلم شدند به سمع حضرت محمد به لغت عربی می رسید و این به ترجمان جبرئیل تیسرمی پذیرفت ( تفسیر شریف لاهیجی ) ولی مراد حقیقی خداوند از لسان قوم ، زبان خاصی نیست بلکه منظور درک و فهم آن قوم است چنانکه حضرت لوط هرچند که کلدانی بود ولی چون در شهر سدوم فلسطین اقامت گزید لذا در قرآن کریم از سدومیان به عنوان قوم لوط نام برده شده است .

     و نیز حضرت موسی هر چند که در مصر رشد و نمو یافته و بزرگ شده بود ولی قوم آن حضرت سبطیان بودند نه قبطیان لذا می توان نتیجه گرفت که مراد از لسان ، زبانی است که مردمان آن زمان آن را می فهمند و درک می کنند و بر این معیار بوده که اکثری از بزرگان ایرانی آثار و کتاب های خود را به عربی نوشته اند هرچند که ایرانی و لسان عجمی داشتند مانند محمّد بن یعقوب کلینی که کتاب معروف خود اصول کافی را به زبان عربی نوشته است و محمد باقر مجلسی دائره المعارف بزرگ اسلامی یعنی بحارالانوار را در 26 جلد چاپ سنگی و یا بیش از 100 جلد چاپ جدید را به زبان عربی نوشته است و حتی کتاب معروف و معتبر من لا یحضره الفقیه را که شیخ صدوق برای افراد عامی نوشته که دسترسی به مجتهد ندارند به زبان عربی نوشته است و به همین روش حضرت باب و حضرت بهاءالله آثار خود را علاوه بر فارسی به زبان عربی یعنی لسان قوم نیز نوشته اند که برای ایرانیان قابل فهم و درک بود زیرا اکثر مومنان اولیه آئین بابی و بهائی از طبقه علما و روحانیون بودند که برای آنان زبان عربی در اولویت بود و به این موضوع حضرت باب چنین اشاره فرموده اند ( انّا نحن قد نزلنا الکتاب علی کل امّه بلسانهم و لقد نزلنا هذا الکتاب بلسان الذّکر علی الحق بالحق بدیعا)( قیوم الاسماءسوره 4) یعنی ما (خداوند) کتاب هر امّتی را به لسان خودشان نازل فرمودیم و این کتاب را به لسان ذکر (باب) نازل فرمودیم . و با مطالعه آثار بهائی شاید بتوان بهتر این مسئله را درک کرد به عنوان مثال آثار دیانت بهائی به چند زبان و لسان نوشته شده است .

  الف : فارسی سره یا خالص که هیچ لغت عربی در آن ها یافت نمی شود و کلاً به فارسی اصیل نوشته شده است که نمونه های آن را در کتاب دریای دانش می توان زیارت کرد مانند ( رگ جهان در دست پزشک داناست درد را می بیند و به دانایی درمان می کند هرروز را رازی است و هر سر را آوازی . درد امروز را درمانی و فردا را درمان دیگر . امروز را نگران باشید و سخن از امروز رانید . دیده می شود گیتی را دردهای بیکران فرا گرفته و او را بر بستر ناکامی انداخته مردمانیکه از باده خودبینی سرمست شده اند پزشک دانا را از او باز داشته اند اینست که خود و همه مردمان را گرفتار نموده اند نه درد می دانند و نه درمان می شناسند . راست را کژ انگاشته اند و دوست را دشمن شمرده اند)(  دریای دانش صفحه 3 و 4 ) این لوح و امثال این به افتخار زرتشتیان نازل شده است چنانکه ملاحظه می شود با توجه به عقاید و سلیقه و فهم مخاطب این نوع آثار نازل شده است و حضرت بهاءالله این مهارت را داشتند که کلیه آثار خود را به فارسی سره نازل نمایند ولی چون هدف آن حضرت هدایت کل خلق جهان است لذا اکتفا به فارسی سره نفرموده اند .

  ب : الواح فارسی که دارای لغات و اصطلاحات عربی و اسلامی است که اکثر آثار حضرت بهاءالله بدین ترتیب است مانند کتاب مبارک ایقان و سایر آثار مبارکه و نمونه آن مانند ( ای دوست در روضه قلب جز گل عشق مکار و از ذیل بلبل حب و شوق دست مدار مصاحبت ابرار را غنیمت دان و از مرافقت اشرار دست و دل هردو بردار)(  کلمات مبارکه مکنونه )

  ج : آثار مبارکه عربی که مخاطبین آن ها اکثراً از طبقه علما و اهل علم بودند مانند تفسیر سوره والشّمس که به افتخار یکی از علمای اسلامی نازل شده و یا الواح حج که به افتخار نبیل زرندی از قلم مبارک حضرت بهاءالله نازل شده است و سایر آثار مبارکه که در دسترس همگان است . لذا واضح می گردد که انتخاب زبان و لغت در نزول آثار مبارکه استعداد و قابلیت و درک و فهم مخاطبین آثار مدّنظر بوده است .

     هرچند که برای نزول آثار به زبان عربی می توان علل زیادی را مطرح ساخت که بعضی از بزرگان و نویسندگان بهائی در مقالات و سخنرانی هایشان بدان ها اشاره فرموده اند به خصوص جناب دکتر سعیدی که بیاناتشان از رادیو بهائی پخش شده و طالبین می توانند بدان ها مراجعه نمایند ولی یک مطلب اساسی است که اندیشمندان و پژوهشگران بهائی کمتر بدان توجه فرموده اند و آن مسئله اتیان به مثل قرآن است که به نظر نگارنده می تواند علّت اصلی نزول آثار به زبان عربی باشد و توضیح مطلب آنکه در قرآن کریم در مواضیع مختلفه بیان شده که کسی جز خداوند نمی تواند مانند قرآن بیاورد و همه از اتیان به مثل آن عاجز هستند که درسوره های ( اسراء 88 – یونس 38 – هود 13 –  طور 34 ) اشاره به آن شده است و در سوره بقره آیه 23 می فرمایند ( و ان کنتم فی ریب مما نزلنا علی عبدنا فاتوا بسوره من مثله ) یعنی اگر شما به الهی بودند قرآن شک دارید مانند آن را بیاورید لذا قرآن با توجه به این آیه و سایر آیات از همه جهانیان دعوت به اتیان به مثل کرده و اگر کسی مانند آن را بنویسد دلیل بر این است که یا قرآن از جانب خداوند نیست و یا اینکه مدعی نیز از جانب خداوند است و اینکه مراد از مثلیت قرآن و شرایط آن چیست در این مقاله جای بحث آن نیست و ما آن را مفصّلاً در مقاله مجلس ولیعهد ( محاکمه سیّد باب در مجلس علمای تبریز ) به تفصیل بیان کرده ایم طالبان می توانند به آن مقاله که در دو سایت نگاه و گفتمان ایران منتشر شده مراجعه نمایند و مطلبی که اینجا جای بحث دارد این است که قرآن کریم هل من مبارز می طلبد و اگر شخصی بخواهد دعوت قرآن را اجابت کرده و به مبارزه آن به میدان بیاید باید به چه زبانی مثلیت قرآن را اتیان کند آیا به زبان فارسی یا ترکی یا انگلیسی میسر است و یا هر زبان دیگری که بتوان با قرآن مقایسه کرد و مثلیت آن را سنجید مسلّم و متحتم است جز به لسان عربی به هیچ لسانی نمی توان نوشت کسی که قهرمان کشتی است حریفش نیز باید کشتی گیر باشد قهرمان دومیدانی را نمی توان با او مقایسه کرد . هرچند که هر دو قهرمان رشته خود باشند . در اتیان به مثل قرآن نیز مطلب همین است اگر حضرت باب دعوی پیامبری دارد و به مثلیت قرآن پاسخ می دهد باید به لسان عربی کلام خود را بنویسد تا همگان بدانند که آیا سیّد باب به سبک و سیاق قرآن توانسته آثاری بیاورد یا نه زیرا خود قرآن طالب اتیان است لذا حضرت باب با توجه به اینکه خود را موعود اسلام و قائم آل محمد معرفی فرمودند با نوشتن آثار به زبان عربی و به سبک و سیاق قرآن ثابت نمود که به مثلیت قرآن مقتدر بوده و مثل انرا را اتیان کرده است . حضرت باب نزول آثار به زبان عربی را ناشی از قدرت و اعجاز خود می داند زیرا کسی که زبان مادریش فارسی است و عربی را جایی تحصیل نکرده بتواند در نهایت سرعت و بدون فکر و بدون سکون قلم به خط زیبا و به اسلوب خطاطی آثاری بنویسد از معجزات است نه ضعف آن . حضرت محمد به زبان عربی سخن می فرمود و کتاب نوشته کار خارق العاده ای نفرموده اند همه اعراب از کوچک و بزرگ و با سواد و بی سواد به عربی سخن می گویند و می نویسند ولی اگر کسی که تحصیل علوم نکرده باشد و زبان مادریش هم عربی نباشد بتواند چنین آثاری بنویسد از نوادر روزگار است حضرت باب در این مورد می فرمایند : ( ان امرالله فی ظهور مهدیکم اعجب من امر محمد رسول الله ان انتم فیه تتفکرون و قد ابعث الله محمداً رسول الله من الاعراب بعد ما قد قضی من عمره اربعین سنه حیث انتم کلکم به مومنون و موقنون و قد اظهر الله هادیکم بعد ما قد قضی من عمره اربع و عشرین سنه من الذین کلمه من الاعراب لا یستطیعون ان ینطقون بها و لا هم یعلمون کذلک لیظهرن الله امره و لیحققن الحق بآیاته انّه لقوی مقتدر مهیمن محبوب)(  کتاب الاسماء باب 4 از واحد 17 -  منتخبات آیات از آثار حضرت نقطه اولی صفحه 104 ) ونیز ( ان ما نزل الله علی محمد فی ثلاث و عشرین سنه لینزل علی فی یومین و لیلتین اذا لم یفصل بینهما امراً من عنده انّه کان علی کل شییٍ قدیراً)(  کتاب الاسما باب 18 از واحد 16 )(  منتخاب آیات از آثار حضرت نقطه اولی صفحه 99 )

     حضرت باب ظهور خود را که به نام مهدی موعود و قائم آل محمد بیان فرموده با ظهور حضرت محمد مقایسه فرموده که خلاصه بیان مبارک چنین است :

     حضرت محمد از اعراب بود و لسان مادریش نیز عربی بود و در سن چهل سالگی یعنی در میانسالی مبعوث به رسالت شد و در طول 23 سال توانست کتابی مانند قرآن بیاورد یعنی به طور متوسط اگر روزی یک آیه نازل می فرمود در طول 23 سال بالغ بر 7000 آیه می شد درحالیکه قرآن کمتر از این مقدار هست ولی خود حضرت باب ایرانی و عجم بودند و زبان مادریشان هم فارسی بوده و در سن 24 سالگی یعنی جوانی قیام به امرالله فرموده ولی خداوند به او قدرتی عطا فرمود که در دو شبانه روز معادل قرآن آیات به زبان عربی نازل می فرماید و از این جهت ظهور او عجیب تر از ظهور حضرت محمد است یعنی کتابی را که حضرت محمد در 23 سال آوردند حضرت باب در دو شبانه روز  معادل آن آیات نازل می فرماید و در خاتمه مقاله اشاره به اثری از حضرت باب می کنم که در نوع خود بی نظیر است . همانطوری که در صفحات قبل نوشته شد حضرت باب در عین حال که امی بودند به خط زیبا -  به اسلوب خطاطی مثل نستعلیق -  بدون فکر و بدون سکون قلم و در نهایت سرعت می نوشتند که جمع اینها در یک فرد خارق العاده است و تا حال مشاهده نشده است و با این شرایط آن حضرت توقیعی نوشته اند که در آن فقط از 13 حرف بدون نقطه یعنی مثل ( م -  ح -  ل و ... ) استفاده فرموده اند . این اثر 3 صفحه است و جز عنوان و خاتمه آن بقیه متن از حروف بی نقطه استفاده شده و به دعای بی نقطه معروف است که یک صفحه از این دعا را تیمنا و تبرکا زیب این مقاله می نمایم .

بسم الله الرّحمن الرّحیم

اللّهم لک الحمد لا اله الّا هو سامع الدّعاء و دائم العطاء و واسع الالآء و مالک الاسماء اللّهم لک الحمد لا اله الّا هو مرسل الالواح و محرّک الارواح و ممّد الرّواح و ماهی العکوس للطالع اللّائح اسم الله الاوّل اصل اللّوائح اللّهم لک الحمد لا اله الّا هو معدّ الاعداد و ممدّ الامداد و ملهم السّداد و الحاکم للمعاد اللّهم لک الحمد لا اله الّا هو مالک الملوک و راحم المملوک اللّهم لک الحمد لا اله الّا هو مهد الکل و عالم المعدوم و مهلک المعلوم و سامع کلام المهموم و العامل المعصوم اللّهم لک الحمد لا اله الّا هو العلوّ العال و السّموّ المحال العادل العالم کلّ المال للعامل للمال اللّهم لک الحمد لا اله الّا هو عدد کلّ عدد و مدد و مدر ... الخ . انتهی

( مجموعه توقیعات مبارکه -  شخصی ح -  صفحه 150 )



تنها کاربران عضو شده می توانند نظر ارسال کنند!

فیض  - طلبه|1386-11-8 11:56:28
جان عزیزتون من شدیدا طلبه شدم با مقاله نویسان این سایت یه چت حضوری داشته باشم. واقعا مقالات پرباری رو درج
میکنند که اگر به نظر حقیر به دست یک کودک دبستانی داده شود مطالبی ارزنده تر و ارزشمندتر خواهد نگاشت
من جداموندم
شما بهر چه امیدی این سایت ها رو میچرخونید و این مطالب و توجیهات مسخره رو تحویل خلق الله میدید
به هر حال جای هیچ
نگرانی نیست. خلق الله عقل دارند :grin

طلبه  - خدا ایشالله یه عقلی به شما بده یه پولی ب|1386-11-8 19:56:21
چون این مقاله رو خوندم و واقعا دلم به حال دست اندرکاران این سایت و مخاطبین محترم سوخت یه پیشنهاد دارم که بد
نیست
یه دو سه نفر رو جمع کنید دور خودتون که یه بنیه علمی درست و حسابی داشته باشند و بتونن چهارتا خط بنویسن که
بشه بهش بگی مقاله. بعد سایت راه بندازید و داد و بیداد کنید
این طور کارها بدتر به رسوایی کشیده میشه و به قول اون
بنده خدا دوستمون تبلیغ ضد تبلیغ هست
یعنی میای ابروشو درست کنی میزنید چشمشم کور میکنید

آنتی طلبه|1386-11-8 20:03:08
آقای طلبه کم لطفی فرمودند
خوبه دیگه باباجان
از حضرات بهائی مگه چه انتظاری دارید؟
این تلاش مزبوحانه در جای
خودش تقدیر و تشکر داره
خداوند انسان ها رو با توان های مختلف خلق کرده و به هر کس توانایی داده که به دیگری نداده و
البته بعضی ها رو هم توانا تر خلق کرده
از این بدبخت بیچاره ها دیگه چی انتظار دارید شما؟
حرفا میزنید؟
به جای
تشویق این حرفا رو میزنید میخوره تو ذوقشون از اینترنت میرن بعد ملت فکر میکنند خبری هست و بهائیت هم آش دهن سوزی
هست
بگذار عزیز دلم همین جا فعالیت کنند و زور بزنند
هیچ مقاله نویسی از اول که مقاله نویس نبوده
شما خودت بچه
بودی چهار دست و پا راه نمیرفتی؟ بعد تاتی تاتی یاد گرفتی و بعد راه رفتن
پله پله بالاخره

آقایان اغنام از این
دوست خوب ما که با نام طلبه مسج دادن چیزی به دل نگیرید. به کارتون ادامه بدید. من برخلاف این دوستمون خوش بینم

shahin95  - طلبه عزیز لطفا ملاحظه فرمایند|1386-11-9 04:33:05
دوست عزیز؛ طلبه جان
خوشحالم از اینکه مقالات این سایت را به دقت می خوانید و در ارتباط با آنها به تفکر می پردازید
و نظرات خودتان را نیز اظهار می دارید.
نظر شما محترم می باشد و به عنوان یک دیدگاه، در کنار دیدگاه سایر
بازدیدکنندگان قابل ارزش است. مثلا برداشت بنده از این مقاله،برداشتی کاملا مثبت بود و برداشت شما منفی. و این 2
هیچ منافاتی با هم ندارند. مهم آن است که آنکس که می خواهد استفاده کند و بهره گیرد.
هدف تنها همین است.
دوست
عزیز،از طرفی فراموش نکنید که شما در عین آزادی به تمسخر و بد و بیراهه گفتن اقدام نمودید و مدیر سایت نیز در عین
رعایت آزادی و عدالت،تمامی حرف های ناروا و زشت شما را نیز بدون سانسور،درج نمودند.
بنده هم موافق هستم که خلق
الله عاقلند و در این باره به قضاوت خواهند نشست.
یا جانب توهین ها وتمسخرهای شما را می گیرند و با شما همسو می شوند
و یا از آزادی ورزی و عدالت پروری بهائیان خشنود می گردند و با دیدی منصفانه به نظراتشان می نگرند.
در پایان سوالی
از شما دوست عزیزم داشتم؛ شما فرموده بودید که مایلید با مقاله نویسان سایت، (چت حضوری )داشته باشید. دوست عزیز
امکانش است که کمی در مورد چت حضوری توضیح بفرمائید،چرا که ما هر دو خلق الله هستیم و عاقل و بنده دوست دارم گزاره
های عقلی شما را در ارتباط با این واژه بشناسم.
چرا که چت به ارتباطی گفته می شود که در آن 2 نفر از پشت دستگاه های
رایانهء خود و هر دستگاهی که بتواند به شبکهء جهانی متصل گردد، با یکدیگر تماس برقرار می نمایند،پس حضوری بودنش بی
معنا می باشد، از طرفی اگر حضوری است و 2 نفر در کنار یکدیگر هستند که دیگر چت کردن چه مفهومی دارد؟ یعنی فی المثل
شما بنده را به منزلتان دعوت می نمائید تا با هم به صورت حضوری بحث نمائیم،زمانی که بنده به منزل شما رسیدم،شما مرا
به سمت اتاقی هدایت می فرمائید و خودتان نیز در اتاق دیگری مستقر می شوید و با یکدیگر چت می نمائیم؟ البته شاید هم
شما از تکنولوژی جدیدی صحبت می کنید که محصول دنیای فراصنعتی است و بنده هنوز نسبت به آن آگاهی کسب نکرده ام، در هر
3 حالت لطفا بنده را روشن نمائید و منظورتان را از چت حضوری بیان فرمائید.
باز هم از نظراتتان ممنون و سپاسگزارم و
برایتان در تمامی مراحل زندگی آرزوی توفیق روزافزون دارم.
هر جا که هستید و با هر اندیشه ای که زندگی می کنید، در
عین رعایت انصاف و عدالت و به دور از تعصب،طلبهء حقیقت باشید
شاد و سالم باشید

asemon|1386-11-9 13:57:58
aghaye amini amr e bahai nayamade ke bahayeeyan dahan be dahane dam hayee in chenin bogzarand az ahebba khahesh mikonam dar javab dadan ya nadadan tafakor konid aya vaghean inha arzeshe javab dadan
darad aya shoma bayad be in afrad tavajoh konid ya javabeshan khamushi ast

Eghbali  - جناب آنتی طلبه ملاحضه فرمایند|1386-11-9 18:33:58
حدیثی از حضرت محمد ص در صفحه ۱۵۵ بحار الانوار که آن حضرت در سال آخر حیاتشان بعد از مراجعت از آخرین حج بیان
فرمودند : زود است که زمانی بیاید بر امت من که از قرآن جز رسمی و از اسلام جز اسمی نماند خودشان را به آن نسبت
میدهند ولی دورترین مردم به آن ( اسلام ) هستند , مسجدهایشان معمور است ولکن از هدایت خراب و عاری است , فقهاء آن زمان
شریرترین فقهاء زیر سایه آسمانند از آنها فتنه بر میخیزد و به خود آنها بر میگردد ( بحار الانوار باب رجعت صفحه ۱۵۵
) .......... در بحار الانوار مخصوصا جلد ۱۳ در این رابطه ها احادیث بسیار است اما کتب قدیمی یعنی قبل از انقلاب آنرا
بخوانید مخصوصا اگر جلد ۱۳ آن باشد

fhmj  - اغنام|1386-11-10 02:11:06
دراصول كافي جلد2 ص247،يكي ازراويان ضمن روايت حديثي ازامام باقرع مي نويصد: " ما درزمان امام باقرع مانندگلهء
گوسفندان بي چوپان وسرگردان بوديم". تشبيهات ديگري نيزحتي براي ائمهء اطهار ع نيزبه كاررفته( مثل اسد ويعسوب
براي حضرت امير ارواح البهائئين له الفدا).تشبيه اغنام درانجيل وسايركتب آسماني نيز هست. ولي معلوم نيست چرا
دوستان نامهربان ِ بهائيان فقط به ايشان اغنام مي گويند!

irandoost  - پاسخ دهید|1386-11-10 03:23:02
بآ درود و سپاس خوهش می کنم پاسخ منطقی دهید چرا بهاءیان انهمه پافشاری بر کاربرد واژگان تازی همچون نوشتار بالا
دارند آیا دشوار است به جای لسان سءال جواببگویید زبان پرسش پاسخ کاش به خود امده و با لجبازی تیشه به فرهنگ ایران
نمیزدید و مسلمان و دشمن نمی پنداشتید

کیمیا|1386-11-10 06:51:38
حسن خاتمه مجهول است!چه بسا همین آقای طلبه مومن شوند. چون طلبه هستند. من طلب و جد وجد: کسی که طلب کرد و تلاش کرد
یافت.

امید  - ...در ارتباط با اثار عربی|1386-11-10 16:12:08
یکی ازدوستان اهل حال اصرارزیادی داشت که بایدهمه واژه های عربی را به فارسی برگردانیدلذا با تلاش فراوان متن

(عبور و مرور وسائط نقلیه موتوری اکیدا ممنوع است)
رااینگونه به فارسی بر گردانید ((امد وشد میان جنبندگان اتشین
سخت نا رواست) ملاحظه می فرمائیدکه چقدرنامانوس است لذا برای تفهیم وتفهم بهتر است که از واژگانی استفاده کنیم که
زودتر مارابه هدف می رساندو فرق نمی کند که به فارسی بیان کنیم یابه عربی

سارا|1386-11-11 11:02:10
گویا مقاله مستدل و متین(چرا اثار بابی و بهائی به زبان عربی نازل شده) به مذاق برادران مسلمان ایرانی خوش نیامده
و بجای تفکر در مضامین و نقد و بررسی علمی ان به سلاح عاجزان متمسک شده به توهین و استهزا پرداخته و با این سلاح
کهنه و پوسیده به جنگ حق و حقیقت امده اند زهی تصور باطل عملکردشان مصداق این حدیث است که امام فرمود چون پرچم حق
(قائم) اشکار شود اهل شرق و غرب انرا لعنت می کنند.
(بحارالانوارجلد13)

امير|1386-11-22 09:48:25
1- كلمه نزول كه در مورد آيات قرآن استفاده مي شود به معناي نازل شدن و فروفرستاده شدن از آسمان به زمين است.يعني
خداوند آياتي را برقلب پيامبر اسلم نازل فرمود.بنا بر اين نازل كردن عملي بوده از جانب خدا نه پيامبر اسلام.اما در
سايتهاي بهايي مرتب مي خوانيم كه بهائالله يا باب خودشان آياتي نازل كردند.به نظرو اين حرف بي معتايي است .بهتر است
در اين مورد فكري بكنيد.
2-دوستان و خوانندگان هم دين بنده يعني مسلمانان لطفا بجاي مسخره كردن و توهين كردن دليل
بياوريد.من هم معتقدم دلايل ارائه شده بسيار شكننده و بي محتواست اما در عين حال معتقدم وقتي به خودتان زحمت بحث
كردن نمي دهيد دوستان بهايي اين را به منزله نداشتن جواب و نگاه از موضع بالا تلقي مي كنند.حوصله داشته باشيد و
دليل بياوريد.نتيجه اش را ميبينيد

امير|1386-11-22 13:17:51
اما پاسخ به مطالب شما:
1-از آنچه از تاريخ بر مي آيد بيشتر پيروان اوليه همه پيامبران الهي و مصلحان اجتماعي افراد
كم بضاعت يا بي بضاعت جوامع بوده اند كه معمولا بي سواد يا كم سواد بوده اند.كاملا طبيعي است كه پيامبر برگزيده به
زباني دعوت خود را بيان كنند كه زبان غالب جامعه و قابل فهم براي همه مردم و بويژه قشر مذكور باشد.آنچه از تاريخ مي
دانيم مويد همين مطلب است.بودا-زرتشت-حضرت موسي-حضرت عيسي و حضرت محمد همگي به زبان غالب جامعه اي كه در آن دعوت خود
را آشكار نمودند سخن گفتند.
2-اما اگر شمابا وجود منطق محكمي كه پشت واقعيت فوق مي باشد فكر مي كنيد علت اين تفكر
آيه ايست كه ذكر نموده ايد بايد يا با اين آيه موافق باشيد يا مخالف.اگر موافقيد كه بحثي نداريم.اما اگر اين آيه را
صحيح نمي دانيد(چرا؟)پسدر واقع موافق استدلال همان اعرابي هستيد كه به پيامبر اسلام مي گفتند چرا كتاب تو مانند
كتب انبيا ء ديگر به زبان عجمي نيست.چون آنها هم بي توجه به اينكه پيامبران الهي همواره به زبان مردم با آنها سخن مي
گفته اند تصور مي كردند كتاب آسماني حتما بايد به زبان كتب قبلي باشد.شما هم دقيقا همين استدلال را داريد.مي گوييد
دليلي ندارد كتاب ديني يك پيامبر ايراني حتما فارسي و به زبان مردم باشد بلكه بايد به زبان كتاب قبلي باشد
.بنابراين دليلتان به ضد خودش تبديل مي شود.
3-اين كه بسياري از كتب دانشمندان شعرا و علماي ديني ايراني به زبان
عربي است مطلب عجيبي نيست.اولا اعراب به ايران حمله كردند و د جريان آن زبان و فرهنگ خود را وارد فرهنگ ما كردند.دوم
اينكه زبان عربي چون زبان قرآن بود تبديلبه زبان علمي زمانه خود شد.همانطور كه تا صد سال پيش فرانسه و امروز
انگليسي زبان عالب و علمي دنياست.علماي ديني هم كه مسلما به جهت آنكه مبلغ ديني بودند كه زبان آن عربي بود بايد به
همين زبان آثار خود را ارائه مي كردند تا در تمام دنياي اسلام كه اغلب عرب زبان بودند و هستند بتواند مورد توجه و
بحث قرار گيرد.
4-اينكه باب يا ميرزاحسينعلي نوري هم زمان از كلمات فارسي و عربي در نوشته هايشان استفاده مي كرده
اند هنري محسوب نمي شود.همين زباني كه من و شما هم با آن در حال صحبتيم به دليل همان حمله اعراب آكنده از كلمات عربي
و فارسي توام است چه برسد به آثار شعرا و ادباي ايراني و البته نوشته هاي اين دو نفر.بنابراين خصوصيت زبان فعلي
فارسي كه اختلاط آن با غربي است(صرف نظر از خوب يا بد بودنش)ربطي به شخص خاصي ندارد و طبيعتا معجزه هم بحساب نمي
آيد.
5-مباررآن اولا از حيث فصاحت و بلاغت است.آثار بهايي به هيچ وجه از نظر صرف و نحو و بلاغت به پاي قرآن نمي
رسد.گذشته از آن وزن و آهنگ و روابط رياضي شگفت آور آيات و سوره هاي قرآن و نيز اشاره به برخي واقعيت هاي علمي كه به
مرور زمان درستي آنها بر بشر معلوم شده است بيشتر مي تواند مورد توجه قرار گيرد تا صرفا زباني كه با آن بيان شده
است.
6-پيامبر اسلام به گواهي تاريخ بي سواد بوده اند بنابراين نفس حضور كتابي مانند قرآن صرف نظر از فصاحت خود
كتاب يك معجزه است.اما تا جايي كه من اطلاع دارم باب خود روحاني بوده و طبيعتا با زبان عربي هم آشنا بوده است.مگر
نمي بينيد همين آخوندهاي خودمان مثل بلبل عربي صحبت مي كنند!بنابراينعربي نوشتن باب و مقايسه او با پيامبر اسلام
بي معناست.ضمن آنكه كثرت نوشته ها مبناي مقام و درجه شخص نيست.بنده مي توانم با عربي يا انگليسي 6 برابر جناب باب در
يك شبانه روز مطلب بنويسم!مهم كيفيت و معناي مطالب است.

Eghbali  - آقا رضا عزیز|1386-11-22 18:30:48
با سلام . در آخر پارگراف خود مرقوم نموده اید که (( اما تا جایی که من اطلاع دارم باب خود روحانی بوده )) دوست عزیز از
این نوع سیستم اطلاعاتی شما پیداست که نه تنها نوشته های شما از روی تحری حقیقت نیست بلکه دیدگاهتان نسبت به این
امر مهم یعنی شناخت حق بسیار سطحی است . در ضمن حتما برای ما بنویسید که روحانی بودن حضرت باب را از کجا کشف فرموده
اید . بر درگه دوست چون رسی گو لبیک / آنجا نه سلام راه دارد نه علیک

امير|1386-11-23 14:10:21
آقاي رضا
براي من بسيار جالب است كه شما در مورد هيچ كدام از دلايلي كه مطرح كرده ام و همه آنها هم دلايل عقلي بوده
و منطقي و نه استناد به دانسته ها يا شكيات هيچ نظري نداريد و از كل مطالب بالا تنها چيزي كه پيدا كرده ايد جمله
مذكور است كه حتي اگر غلط هم باشد(كه من هم آن را با يقين بيان نكرده ام)و آن را از اين سطور حذف كنيد هيچ لطمه اي به
اصل مطلب و ساير دلايل نمي خورد.اما علت اينكه من تصور كرده ام باب روحاني بوده تصويريست كه از او با عبا و عمامه در
صفحه دوسيت و بيست و دو 222از جلد پنجم فرهنگ فارسي معين چاپ پنجم1362-انتشارات اميركبير ديده ام.
لطفا از پاسخ دادن
طفره نرويد.در ضمن اين قضاوت ناگهاني و كلي شما هيچ فرقي با فتار كساني كه اينجا مي آيند و به شما فحش مي دهند
ندارد.ظاهرا ما ايراني ها تا در اقليت هستيم مودبيم.تا احساس قدرت و مالكيت بكنيم چماق بهانه گيري و قضاوت همه يا
هيچ دستانمان را مي بوسد.خوب است من هم اينطور قضاوت كنم كه شما مي خواهيد عمدا مرا عصباني كنيد تا من هم مثل بقيه
توهين كنم و بعد هم مظلوم نمايي كنيد؟!نه!من اين را نمي گويم

Eghbali  - امیر آقای عزیز|1386-11-23 20:24:59
با سلام . جواب سوال شما و سوال ششم کاربر محمد علی رابطه با یک قضیه است که برای شما ارسال خواهم کرد , ضمنا برادر
نادیده من مطمین باش که تک تک شما عزیزان را دوست داشته و احترام خاصی برایتان قایل هستیم

Eghbali  - برای محمد علی و امیر عزیز|1386-11-23 22:20:03
جواب شما : جواب شما در کتاب ایقان موجود است میفرمایند : < از قبل برای شموس مشرقه از مشارق الهیه دو مقام بیان
نمودیم یکی مقام توحیدی و رتبه تفرید و مقام دیگر تفضیل و عالم خلق و رتبه حدودات بشریه > پس از این کلام خداوند
معلوم میشود که حضرت بهاءالله نیز از یک سو در مقام حق بقای صرف و از سوی دیگر در مقام خلق فنای مطلق است این است که
جایی اشاره به مقام توحیدی دارند و جایی میفرمایند > بنا بر این آن حضرت در مقام تفصیل به منزله پیغمبر خدا و از
جانب خدا سخن میفرماید و در مقام توحیدی و رتبه تفرید نزول آیات و سبک نوشتاری آن به گونه ای نظر مخاطب را جلب میکند
که گویا آیات مستقیما توسط خود حضرت بهاءالله انجام پذیرفته در صورتی که از جانب خدا بوده وبس . در رابطه با این دو
مقام نصی را در رساله معرفی حضرت بهاءالله صفحه ۶۸ پیدا نمودم که برای شما هم مینویسم < ترجمه بیان حضرت بهاءالله
از عربی به فارسی توسط بیت العدل اعظم الهی > میفرمایند : خداوندگارا هر گاه توجه به پیوند خویش با تو میکنم بر آن
میشوم که به همه مخلوقات اعلام کنم که به درستی من خدایم و آنگاه که به نفس خویش مینگرم , آوخ , که خود را پست تر از
خاک میبینم

امير|1386-11-24 14:07:54
حقيقتش من خيلي سعي كردم بفهمم شما و مولف محترم كتاب ايقان آقاي حسينعلي نوري چه نوشته ايد.اما واقعا
نفهميدم.جملات يااز نظر دستوري اشكال دارند( گویا آیات مستقیما توسط خود حضرت بهاءالله انجام پذیرفته ))يابهر حال
نامفهومند.من با اينكه در حدود بيست سال درس خوانده ام نمي توانم مفهوم اين جملات را بفهمم.نمي دانم مردم 160 سال پيش
چطور مي فهميده اند.باري اين مهم نيست.لابد نقص من است.من با زبان فارسي امروزي بدون اشاره به قرآن يا مرجع ديگري و
صرفا بر پايه دلايل عقلي اشكالات استدلال شما را نوشتم.خوشحال مي شوم ترجمه فارسي و امروزي مطلبي را كه نوشته ايد و
نيز پاسخ سوالات و اشكالات متعدد خود را بدون پيچانده شدن و سركار گذاشته شدن ببينم. فقط در مورد آخرين جمله كه
واضح بود نمي دانم چه بايد بگويم!خداوند سعدي را رحمت كناد:
اي مرغ سحر عشق ز پروانه بياموز
كان سوخته را جان شد و
آواز نيامد
اين مدعيان در طلبش بي خبرانند
آن را كه خبر شد خبري باز نيامد

Eghbali  - جناب امیراین هم به زبان ساده|1386-11-24 19:49:56
آثار بجای مانده از حضرت بهاءالله را میتوان به دو دسته تقسیم نمود , اول آثاری که عین کلام وحی است یعنی انتقال
کلام خداوند بطور مستقیم و دوم آثاری است که حضرت بهاءالله خود تالیف فرموده اند یعنی کلام مستقیم وحی نیست بلکه
حالتی غیر مستقیم است یعنی خداوند به پیغمبر قدرت میدهد که همان علم لدنی است و پیغمبر توسط علم لدنی خود با خلق
سخن میگوید بنابراین در این حالت دوم اگر پیغمبر شکست نفسی نموده و خود را عبد هم خطاب کند فرمایش پیغمبر با مردم
است نه کلام مستقیم خدا با مردم

کاویان|1386-11-24 22:51:22
امیر آقا سوال شما ساده و تکراری است ولی چرا جواب از قران را قبول ندارید؟ و عدم اشنایی شما با ادب فارسی و عربی
ایراد بهاء نیست.

امير|1386-11-24 23:40:20
بسيار خوب . خيلي ممنون.هرچند كه من ربط اين مطلب را با سوالات خودم متوجه نمي شوم.
حالا اولا بفرماييد كدام آثار از
نظر شما كلام خداست و كدام نوشته ايشان
دوم
بالخره جواب من را نداديد اول در جواب آن همه مطلب فقط گفتيد من از كجا
فهميده ام با روحاني بوده و از بابت اين اظهار نظر بنده را هم نوازش كرديد.بعد كه من منبع نوشته ام را ذكر كردم از
ادامه موضوع صرف نظر كرديد بعد وآن جملات نامفهوم و البته الان هم ترجمه فارسي و مفهوم آن كه خوب بازهم ربطي به
موضوع ندارد يا حداقل من ربطش را متوجه نمي شوم نوشتيد..باز هم لطف كنيد به همان زبان ساده و مستقيمي كه سوال كردم
دقيقا پاسخ همان سوال شش گانه را بدهيد.وقتي موضوعات جانبي مطرح مي شود موضوع اصلي منحرف مي شود
سوم
همه ما در هر
مقام و درجه كه هستيم عبد خدا يعني بنده خدا و آفريده شده توسط خدا هستيم.بنابراين اعتراف به اين موضوع شكسته نفسي
نيست.نمي دانم يا شما زبان فارسي تان با من فرق دارد يا من معني كلمات را نمي فهمم.بهر حال باز هم لطفا از موضوع خارج
نشويد.
چهارم
آقا يا خانم كاويان
من نگفتم جواب از قرآن را قبول ندارم.من و شما دو عقيده مختلف داريم.من كل عقيده
شما و شما بخشي از عقيده من را قبول نداريم.بنا بر اين براي استدلال بايد به چيزهايي اتكا كنيم كه مورد پذيرش عقل
فارغ از نوع باورهاي ديني باشد.مگر در مواردي كه خود آن دين مشخصا در مقام دفاع از خود بياناني كرده باشد.
فرض كنيد
من بخواهم يك انسان بي خدا را موحد نمايم.آيا مي توانم به عنوان دليل بگويم :خدا هست چون توي قرآن نوشته؟!طرف فكر و
عقيده من را قبول ندارد يا اگر جاهايي هم با من موافق است نميدانم دقيقا چه جاهايي است.ممكن است حتي در بيان
مشتركاتش با من صادق نباشد آن وقت من مي توانم كتابي را كه او اصلا آورنده و مطالبش را قبول ندارد بعنوان سند ارائه
كنم؟
در ضمن من در حد فهم بيشتر آيات قرآن و مقدار اندكي كه از دبيرستان بياد دارم عربي مي دانم دانستن بيش از آن هم
چون هيچگاه برايم كاربردي نداشته دنبال نكرده ام.آن مطلب هم بيشتر از اصطلاحاتي استفاده كرده كه براي دانستن و درك
آن بايد زبان تخصصي بلد بود.اين هم يك تفاوت و برتري بي قياس قرآن كه هيچ مطلبي را پيچيده بيان نمي كند.
در ضمن من
اعتراف مي كنم معناي بعضي از متون قديمي فارسي رامتوجه نمي شوم.به اين دليل كه گويش ما تغيير كرده است و امروز هيچ
كس از آن زبان استفاده نمي كند.اما حداقل سعي مي كنم زبان امروزي فارسي را بدون غلط صحبت كنم يا بنويسم.ظاهرا بايد
براي درك معارف صادره از پيشوايان بهاييت بايد يك دوره فشرده ادبيات كهن فارسي و نيز مقداري زبان عربي هم بگذرانم.
..

Eghbali  - امیر عزیز عجیب است|1386-11-25 00:04:44
دوست من کجای کتاب مستطاب ایقان را متوجه نمیشوی لااقل بفرمایید تا ما هم در جریان قرار بگیریم ضمنا جمله ای را که
در پرانتز ایراد گرفته اید از من بود نه از کتاب ایقان یا ادبیات بهایی

kavian|1386-11-25 05:25:59
مقام پیامبر مقام بالایی است محمد هم بشر مثلکم بود و هم قاب قوسین و هم عبد بود و هم الله رمی اذ رمیت بود که تمام
اینها نیز با هم متناقض است شما تناقض قران را هر گونه میبینید ای برادر من بهاءالله را نیز همانگونه تفسیر کنید
پایدار باشید

امير|1386-11-25 06:49:56
سلام
همانجايي را كه مرقوم فرموده بوديد متوجه نمي شدم.آن جمله را هم مي دانم از شما بود ونه كتاب .
بگذريم .لطفا
بهانه نياوريد!بحث متفرقه هم نفرماييد!لطفا بياييد اشكالات مطرح كرده ام را جواب بدهيد.
در ضمن براي آقا يا خانم
كاويان

من به ياد نمي آورم در جايي از فرآن يا احاديث يا سخنان بزرگان ديني يا حتي بعضي روضه خوانهاي بي سواد
متعصب خوانده يا شنيده باشم كه پيامبر اسلام توسط خودشان يا ديگران مقام خدايي دريافت كرده اند.هر جا هم بويي از
اين مساله به مشام خورده فورا گوينده سخن خود را اصلاح كرده است.اگر ما يكتاپرستيم بايد بدانيم ذات مبارك خداوند
يكتاست و البته رسد آدمي بجايي كه بجز خدا نبيند اما معناي آن خدا شدن نيست بلكه دقيقا همان است كه:بجز خدا نبيند
.ممكن است بعضي اديان كه دچار تحريف شده اند براي پيشوايشان مقام خدايي و الوهيت ساخته باشند(كه احتمالا آن هم
برداشتي ناقص از اديان غير آسماني و برخي مكاتب فكريست كه خدا را در درون انسان مجسم مي دانند)اما مسلما نظر اسلام
نيست.

امير|1386-11-25 07:08:57
در ضمن جناب كاويان
از آنجا كه تقريبا همه هم كيشان محترم شماكه با آنها سروكار داشته ام در مواجهه با سوالات مطرح
شده دقيقا همين روش شما و آقا يا خانم اقبالي را در پيش ميگيرند يعني يا موضوعات ديگري پيش مي كشند يا جوابهاي بي
ربط به موضوع مي دهند يا بنوعي عقل يا سواد يا نيت سوال كننده را متهم مي سازند بنده فعلا مساله جديدي را مطرح نمي
كنم تا جواب سوالاتم را دريافت كنم.بعد از آن اگر دوست داشتيد به تفصيل در مورد آيه اي كه ظاهرا آن راكاملا برعكس
نوشته ايد(چرا؟)يعني:‏((ما رمیت اذ رمیت ولکن الله رمی)سوره انفال آیه هفده با شما سخن خواهم گفت

Eghbali  - امیر جان معمایی شده|1386-11-25 07:38:21
من که بالاخره مشکل شما را نفهمیدم انشاءالله سایر دوستان متوجه شده تا بلکه ما هم در جریان قرار بگیریم در هر
صورت گفتنی ها را گفتیم دیگر خود دانی این را بگویم که شناخت حق علم عرفان میخواهد که جایگاهش اصطلاحا در قلوب
است والا در طی تاریخ علمای برجسته ای بوده اند که به پیامبر بعد دین خود کافر شدند زیرا تنها علم کتاب داشتند نه
علم عرفان و اشخاصی هم چون بلال حبشی یا گندم پاک کن بودند که علم عرفان موجب عرفان آنان به ظهور زمان خود شد این
است که شما نیز سعی نما که تغییراتی در زمینه شناخت حضرت بهاءالله در درون خود ایجاد نمایی والا با غرق شدن در
ادبیات فارس و از این قبل مقصودی حاصل نشود . موفق باشید

کاویان|1386-11-25 08:05:34
در همین ایه سنگی که رسول پرتاب کرده بود را میگوید خدا پرتاب کرد. شما توضیح بفرمائید خدا بود یا رسول؟ وقران می
گوید خدا بود. دقیقا همان، جواب ایراد ای برادر شماست

کاویان  - معجزه|1386-11-25 08:13:51
امیر گرامی آثار بهاالله معجزه کامل و تمام است و عجز مخالف را نشان می دهد. در لوح احمد میگوید که مخالفان اگر می
نوانند یک ایه مثل ایات او بیاورند. 140 سال است که بهایی ستیزان بد گیری افتاده اند.

Eghbali  - امیر جان مکاتبه را از سر میگیرم|1386-11-25 18:04:26
امیر جان صرف نظر از جوابهایی که بطور شفاف به شما داده شد . مکاتبه را از سر میگیریم یکی یکی سوالات خود را مطرح نما
و بلافاصله جوابش را دریافت کن ولی کل سوالاتت را یکجا مطرح نکن زیرا شما خیلی نکته سنج هستید و بهتر است تک تک
سوالات شما ریشه ای بررسی شود منتظر سوال اول شما هستم

امير|1386-11-26 11:18:11
بسيار خوب.ممنون
ولي چرا آخرين كامنت من را پاك كرديد؟!سوالات و اشكالات من در مورد كل مقاله است.هر چند تكه تكه
كردن آن پيوستگي آن را از بين ميبرد اما چشم يكي يكي مطرح مي كنم.

امير|1386-11-26 11:24:32
در ضمن جناب كاويان
عين همان مطلبي كه در لوح احمد آمده هزار و چهارصد سال پيش در قرآن آمده است.صد و چهل سال كه سهل
است هزار و چهارصد سال است كسي نتوانسته كتابي به فصاحت و بلاغت قرآن بياورد.بوده اند گمراهاني كه ناشيانه از
عنوان آن گرفته تا نحوه كتابت و كلمات تقليد كرده اند ولي بيشتر عرض خود برده اند تا زحمت ما بدارند.

امير|1386-11-26 11:53:26
و اما پاسخ به مقاله:
اما پاسخ به مطالب شما:
1-از آنچه از تاريخ بر مي آيد بيشتر پيروان اوليه همه پيامبران الهي و
مصلحان اجتماعي افراد كم بضاعت يا بي بضاعت جوامع بوده اند كه معمولا بي سواد يا كم سواد بوده اند.كاملا طبيعي است
كه پيامبر برگزيده به زباني دعوت خود را بيان كنند كه زبان غالب جامعه و قابل فهم براي همه مردم و بويژه قشر مذكور
باشد.آنچه از تاريخ مي دانيم مويد همين مطلب است.بودا-زرتشت-حضرت موسي-حضرت عيسي و حضرت محمد همگي به زبان غالب
جامعه اي كه در آن دعوت خود را آشكار نمودند سخن گفتند.براي جهاني كردن يك دين لازم نيست پيامبر يك دين به زبانهاي
متعدد سخن بگويد.كافيست مردم قوم خود را ارشاد نمايد.بعد از آن خود آنها بعنوان سفير او به اقصي نقاط دنيا خواهند
رفت و به زبانهاي ديگر تبليغ خواهند كرد.اگر اين منطق را نپذيريم و تصور كنيم هدف باب يا بهاء آلله مكالممه با
علماي ديني اسلامي يا زرتشتي بوده كه به فارسي و عربي نگاشته اند يا بخاطر حضور بهاءالله در فلسطين در آن صورت لازم
ميشود كه بپرسيم چرا بهاءالله آثاري به زبان عبري يا فرانسوي يا انگليسي يا تركي ندارد؟مگر در فلسطين عبري زبان
نبود؟مگر در همسايگي ايران و ر در خود ايران ترك زبان كم هستند؟مگر كشورهاي مستعمره انگليس و فرانسه در اطراف كم
بودند ؟پس يا بايد به زبان واحد سخن گفت يا اگر ادعايي از نبوغ و جهان شمول بودن آني دعوت يك پيامبر مطرح است بايد
هم زمان به زبانهاي متعدد سخن گفت.هرچند كل اين فكر از ابتدا تا انتها به نظر من مردود است.
2-اما اگر شمابا وجود
منطق محكمي كه پشت واقعيت فوق مي باشد فكر مي كنيد علت اين تفكر آيه ايست كه ذكر نموده ايد بايد يا با اين آيه موافق
باشيد يا مخالف.اگر موافقيد كه بحثي نداريم.اما اگر اين آيه را صحيح نمي دانيد(چرا؟!واقعا چرا؟؟)پس در واقع موافق
استدلال همان اعرابي هستيد كه به پيامبر اسلام مي گفتند چرا كتاب تو مانند كتب انبيا ء ديگر به زبان عجمي نيست.چون
آنها هم تصور مي كردند كتاب آسماني پيامبر اسلام حتما بايد به زبان كتب قبلي باشد يا شايد تصور مي كردند براي كتب
آسماني فقط استفاده از يك نوع زبان مجاز است بي توجه به اينكه زبان پيامبران قبلي بازبان مردمي كه ارشادشان مي
كرده اند يكي بوده .شما هم دقيقا همين استدلال را داريد.مي گوييد دليلي ندارد كتاب ديني يك پيامبر ايراني حتما
فارسي و به زبان مردم باشد بلكه بايد به زبان كتاب قبلي باشد تا بتواند دهان مخالفين و از جمله علماي دين قبلي را
ببندد.بنابراين دليلتان به ضد خودش تبديل مي شود و دقيقا مانند حرف اعراب مي گردد.

javad|1386-11-26 12:05:21
amir jaan kheyli farq darad. Quran migoyad suri biyavareed, Khoda emrooz migiyad suri keh sahl ast, yek AYEH ham nemitavanad biyavarand.

Eghbali  - امیر عزیز|1386-11-26 21:12:57
همچنان منتظر سوال اول شما هستم

Mehrdad Mirhadi|1386-11-27 13:36:27
د***دل هر ذره که بشکافی آفتابیش در میان بینی*** دوستان عزیز،این سایت برای رفع شبهات متحریان حقیقت و نیز روشنگری
در باره ضرورت تعالیم دیانت بهائی برای جهان امروز می باشد. انشا الله که از این هدف دور نگردیم. حضرت بها الله در
لوح مقصود می فرماید«....باید ناس را در تحصیل علوم نافعه امر نمایند تا خود و اهل عالم از آن منتفع گر دند علومی که
از لفظ ابتدا و بلفظ منتهی گر دد مفید نبوده و نخواهد بوداکثری از حکمای ایران عمرها به درس حکمت مشغولند و عاقبت
حاصل آن جز الفاظی نبوده و نیست» «کتاب اقدس حدود سنه 1873 میلادی در عکا به زبان عربی نازل گردیده است و در میان کتب
آسمانی بی مثیل است زیرا نه در عهد عتیق و نه در سایر کتب مقدسه قبل، هر گز اوامر و دستورات مدون عینا به نحوی که نفس
شارع، بیان فر موده مسطور نیست . »تمام کتب مقدسه قبل توسط مومنین گرد آوری شده است آنهم پس از گذشت سالها از نزول
آن. «کتاب اقدس از شروع تا پایان از قلم شارع مقدس این دور اعظم به اراده الهی نازل ، بهاالله علما و روسای ادیان را
آگاه می فرماید که کتاب الله را با اصول و موازین رایج بین مردم قیاس ننمایند بلکه آنرا قسطاس الحق بین الخلق
شمرندغیر از فرایضی چون نماز و روزه حضرت بها الله به پیروان خویش می فرماید که با اهل جمیع ادیان من دون استثنا به
روح و ریحان معاشر گر دند و از تعصب جاهلانه و نزاع و جدال و فساد و غرور دور و بر کنار باشند. به نظافت ، لطافت،
صداقت و عفت و عصمت تمسک جویند. به مهمان نوازی و وفا و ادب و مدارا و عدل و انصاف متشبث گر دند و به تاییدات محتومه
الهی مطمئن باشند.» « گزیده هائی بود از دستخطهای بیت العدل اعظم» در خاتمه به آیاتی از قران بسنده می نمایم که
بیانگر ناخشنودی رسول اکرم از مردم پیرامونش بوده است«یا حسر ه العبا د ما یا تیهم من رسول الا کانوا به یستهزنون»
ای دریغ که بر بندگان نیامد رسولی مگر او را استهزا کنند. م

امير|1386-11-27 14:03:58
مگر حتما بايد در انتهاي جملاتم علامت سوال بگذارم؟!من ايراداتي به مقاله :چرا آثار بابي و بهايي به زبان عربي
نوشته شده است داشتم كه گفتيد تكه تكه مطرح كنم.اين بخش اول آن.حالا من منتظر نظر شما هستم

Eghbali  - جواب سوال اول امیر آقا|1386-11-27 18:02:52
از کتاب یاران پارسی صفحه چهل و چهار و چهل و پنج : و اینکه صاحب یگانه نوشته اند چون در این زمان دلبر پارسی زبان
آمد عربی مطرود و متروک است , در این مقام این کلمه علیا از قلم اعلی جاری و نازل , قوله عز اجلاله , تازی و پارسی هر
دو نیکو است چه که آنچه از زبان خواسته اند پی بردن به گفتار گوینده است و این از هر دو میآید و امروز چون آفتاب دانش
از آسمان ایران آشکار و هویدا است هر چه این زبان را ستایش نمایید سزاوار است . انتهی ... در حلاوت لسان پارسی شک
و شبهه ای نیست ولکن بسط عربی را نداشته و ندارد بسیار چیزها است که در پارسی تعبیر از آن نشده یعنی لفظی که مدل بر
او باشد وضع نشده ولکن از برای هر شیء در لسان عربی اسماء متعدده وضع شده هیچ لسانی در ارض به وسعت و بسط عربی نبوده
و نیست این کلمه از روی انصاف و حقیقت ذکر شد والا معلوم است امروز عالم از آفتابی که از افق ایران طالع و لاءح است
منور در این صورت این لسان شیرین را هر چه وصف نمایند سزاوار است

امير|1386-11-27 23:32:53
اين چه علاقه وافري است كه شما به طرح مطالب بي ربط به موضوع داريد؟من فعلا جواب فرمايشات كتاب اقدس شما را نمي دهم
چون باعث مي شود طبق معمول بحث عوض شود.
در اينكه عربي زبان كاملي هست .شكي نيست ولي اين مطلب را فقط باب و بها
فهميده بودند؟پيامبران ديگر (بلا نسبت)نمي فهميدند؟.شما هر بار دليل تازه اي مي آوريدكه معمولا هم ناقص است .جواب
آن را كه مي گيريد بدون هيچ اظهار نظري سراغ دليل بعدي مي رويد!!من دلايل مقاله شما را به نقد كشيده ام.لطفا در همان
مورد صحبت كنيد و خلط مبحث هم نكنيد.من فقط از فارسي حرف نزده ام لطفا كل مطلب را دقيق مطالعه كنيد

امير|1386-11-29 15:27:33
آقا يا خانم اقبالي
من جواب سوالاتم را نگرفته ام.به اين دليل كه شما و هم كيشان محترم شما علاقه نداريد يك بحث را
با دقت و تا انتها ادام دهيد.ترس از كم آوردن در بحث باعث مي شود كه شما ظاهرا تحت عنوان استدلال مطالب متعدد و بي
ربطي را مطرح كنيد كه صرف نظر از درستي يا نادرستي آن مطالب باعث انحراف از بححث اصلي مي شود.من براي آنكه
خوانندگان محترم اي سايت از سوءتفاهمات خود ساخته و ديگر ساخته خارج شوند آدرس مقاله مذكور و سابقه گفت و شنود با
جنابعالي را مي نويسم تا خود خوانندگان قضاوت كنند من چقدر جوابم را گرفته ام.
از صحبت و مكالمه با بهاييان اين را
فهميده ام كه اين دوستان از كودكي با ذهنياتي تربيت شده اند كه آنها را از دليل آوردن براي افعال و گفتار بي ناز
كرده است.در مواجهه با هر يك از دوستان اين را متوجه شده ام كه ابتدا مانند دانش آموزي كه درسهاي از بر كرده اش را
جواب مي دهدبدون توجه به صحبت هاي مخاطب هر آنچه در دفاع از باورهاي خود بلدند با ربط يا بي ربط به موضوع بيان مي
كنند و وقتي دانسته هايشان ته كشيد چون براي استدلال منطقي تربيت نشده اند(مي شود دليلش را حدس زد!!)شروع به تخريب و
توهين هاي علمي به مخاطب خود مي شوند و وي را متعصب نادان دروغگو و ....مي نامند و سپس از موضعي كاملا بزرگوارانه وي
را به دين خود دعوت مي نمايند!!الحق كه شيوه جالبي است.آدم بايد شهامت دفاع از عقيده اش را داشته باشد.عقيده اي كه در
دفاع كلامي از آن انسان مجبور به فرار از دليل و برهان منطقي مي شودعقيده ايست كه بايد در باره درستي يا نادرستي اش
انديشيد.
در ضمن احساس مي كنم كامنتي كه توسط سهيلا نوشته شده در اصل نوشته شده توسط يكي از هم وطنان بهايي است تا
به اين وسيله همه انتقاد كنندگان به عقيده خود را موافق و هم فكر با رييس جمهور ايران نشان دهند.وگر نه وسط اين بحث
ها اين كه كسي بيايد از احمدي نژاد تعريف كند بعد هم آرزوي مرگ براي بهاييان بكند با هيچ منطقي سازگار نيست.نويسنده
اين مطلب با دستپاچگي خواسته تمام انچه لازم است را به يكباره به منتقدين بهاييت نسبت دهد.لطفاحداقل براي دروغ
گفتن كمي زحمت فكر كردن بخود بدهيد.

https://www.newnegah.org/index.php? option=com_content&task=view&id=700&Itemid=15&limi t=1&limitstart=3

Eghbali  - امیر آقا|1386-11-29 18:13:27
با سلام . طبق قرار سوال اول را مطرح نمودید و جواب مرقوم شد و ظاهرا چون جواب را بسیار شفاف دریافت داشتید بنا بر
این بجای طرح سوال دوم راه دیگری را پیش گرفتید یعنی جو به هم زدن و فرار از طرح سوالات دیگر و وانمود کردن به اینکه
جواب خود را دریافت نکردم پس پارگراف با تیتر جواب سوال اول امیر آقا را بخوانید شاید بخاطر بیاورید منتظر سوال
دوم شما هستم موفق باشید

امير|1386-11-30 15:00:52
آقا يا خانم اقبالي ظاهرا مجبورم گفته هاي خود و شما را مرور كنم.
مقاله مدعي شده بود كه اساس ايراد مسلمانان به
موسس بهاييت در چرايي تاليف آثارش به عربي آيه ايست از قرآن كريم كه بر هم زباني رسولان با امت تاكيد مي نمايد و
نوشته بود اين آيه براي مجاب كردن اعرابي بود كه به پيامبر اسلام معترض بودند كه چرا بر خلاف پيامبران پيشين كتابش
عجمي نيست.نويسنده آنگاه نتيجه گرفته بود كه ايراد مسلمانان امروز و اعراب آن روز از يك جنس است و در توجيه عربي
بودن آثار بها يكي نياز به پاسخگويي به علما و ديگر جهاني بودن دعوت بها را ذكر كرده بود.
پاسخ من هم بطور خلاصه اين
بود كه هم تاريخ و هم عقل و منطق مويد اين نظر قرآن است كه پيامبران بايد هم زبان امت باشند و تا قبل از بها هم بوده
اند.بنا براين
1- بر چه اساس اين استدلال عقلي كه مورد تاييد قرآن است را رد مي كنيد؟در واقع شما هم همان بهانه
اعرابي را مطرح مي كنيد كه تصور مي كردند پيامبر الهي بايد حتما به زبان ويژه و مشخصي با مردم سخن بگويد بي آنكه
توجه داشته باشند زبان پيامبران قبلي زبان امتي بوده كه در ميانشان دعوت حق آغاز كرده اند
2-براي جهاني شدن يك دين
لازم نيست پيامبر به تمام زبانها سخن بگويد.مگر دين عيسي و موسي و محمد جهاني نبود و نشد؟آن هم در قرن ها پيش و در
نبود وسايل ارتباط جمعي؟وانگهي چرا موسس بهاييت به زبانهاي ديگر دنيا و منطقه مانند تركي و عبري و فرانسوي و
انگليسي سخن نگفت؟مگر دعوتش جهاني نبود؟
خلاصه پاسخ شما چيست؟جملاتي است از كتاب ياران پارسي كه در آن بدون
اينكه پاسخي به ادله فوق به چشم بخورد صرفا دليل تازه اي براي استفاده از زبان عربي ذكر شده كه در مقاله نبود.آن
دليل هم اين است كه زبان عربي كاملترين زبان است!!جناب اقبالي بالاخره تصميم خود را بگيريد!دليلش چيست؟آن مطالببي
كه مقاله گفته يا كامل بودن عربي؟اگر مطالب مقاله سند است لطفا به نقد من جواب دهيد و پاسخ بي ربط و پراكنده
ندهيد.اگر كامل بودن عربي دليل اصلي است يا دليل ديگري براي اين امر است اين سوال پيش مي آيد كه چرا پيامبران ديگر
بلا نسبت عقلشان نرسيد به عربي سخن بگويند!اين هم واضح و روشن.حالا بفرماييد كجاي نقد اول من را پاسخ داده ايد كه
مرا متهم به نداشتن حرفي باري گفتن مي كنيد؟اتفاقا ظاهرا شما حرفي براي گفتن نداريد و مي خواهيد بحث را جمع كنيد 

ساغر|1386-11-30 16:23:45
با تشکر از دوستانی که جواب دادند بنده هم عرض کوتاهی داشتم.
امیر عزیز شما مگر معتقد نیستید امام زمان ،اسلام را
از نوع میسازد؟مگر معتقد نیستید قرآن را همانطور که بوده به مردم نشون میده؟
خوب دوست من دیانت بهایی تجدید تمامی
این مسائلی هست که شما بهش اعتقاد دارید.

احادیث زیادی در همین رابطه در سایت ساغر قرار گرفته که قائم کتابی مثل
قرآن میاره!! به نظر شما مثل قرآن یعنی فارسی؟
مثل قرآن از نظر من یعنی عربی یعنی فصیح یعنی کسی مثل اون رو نتونه
بیاره و..

و هر دو کتاب مظهر ظهور بهایی و بابی هم عربی است.
حال اگر فارسی هم می نوشتند باز شما ایراد میگرفتید بر
اساس احادیث باید کتاب عربی میبود اما فارسی شده در هر صورت شما هر چی میبود ایراد میگرفتید چون کاری غیر از این
بلد نیستید.به جای این ایراد گیری های الکی به محتوا توجه کنید.

میتوانید احادیث را از طریق لینک زیر مطالعه
نمایید:
http://www.saqar.org/modules.php?na me=Forums&file=viewtopic&t=173#1522

موفق باشید

Eghbali  - امیر جان|1386-11-30 20:20:41
حضرت بهاءالله با وجود امی بودن به دو زبان عربی و فارسی تسلط کامل داشتند بنا بر این آثار آن حضرت به زبان عربی و
فارسی هر دو است و اکنون به زبانهای مختلف دنیا ترجمه شده و اینکه حضرت محمد ص به زبانی غیر از عربی آشنایی نداشتند
تقصیر ما چیست دوست من خدا در طی زمانهای مختلف به زبانهای مختلف با بشر سخن گفته و از یشر گوش شنوا میخواهد و بس

Broumand163  - کاربر گرامی امیر ملاحظه فرمایند|1386-12-1 11:44:25
جهانی بودن دیانت بهایی از طریق تعالیم این آیین مقدس الهی اثبات میشود. زبان صرفا َ برای برقراری اولین ارتباط
است. این امر فقط شامل دین نیست، برای مثال با مطالعۀ تاریخ تمدن اسلامی، دانشمندان بزرگی را میبینیم که کتبی به
عربی نگاشته اند، حال آنکه نویسنده پارسی زبان بوده ولی از آنجا که زبان علمی روز، در آن عصر، عربی بوده، اکثر
مخاطبین علمی، کسانی بوده اند که عربی میدانسته اند بدون آنکه لزوماَ عرب باشند.
بنا براین، بسته به شرایط زمان،
زبان مادری گوینده می تواند با زبان مطلبی که می گوید متفاوت باشد. همانگونه که در مقاله این مساله به سادگی بیان
گردیده است (که متاسفانه حضرتعالی عمداّ متوجه منظور نویسنده نشدید) به همین صورت اولین مخا طبین دینی امر الهی
حضرت بها لله، عربی را به عنوان زبان دینی روز، اولویت میداده اند بدون آنکه لزوماَ عرب باشند که این هم در مقاله
گفته شده که باز متاسفانه حضرتعالی عمداّ متوجه منظور نویسنده نشدید به نظرم جنابعالی جملات را یک در میان می
خوانید.
باری، امروز در بسیاری از کشورهای جهان، مردم پیرو آیین بهایی هستند بدون آنکه حتی یک کلمه عربی بدانند
و این به این خاطر است که نگاه بر تعالیم گرانقدر آن آیین مقدس الهی می کنند.
بنابر این در مورد مساله جهانی بودن،
می توان گفت که آیین بهایی، در نهاد، آیینی جهانی است.
حضرتعالی پرسیده اید
«هم تاريخ و هم عقل و منطق مويد اين نظر
قرآن است كه پيامبران بايد هم زبان امت باشند و تا قبل از بها هم بوده اند.بنا براين
بر چه اساس اين استدلال عقلي كه
مورد تاييد قرآن است را رد مي كنيد؟»
و این هم جواب شما:
اگر کلام حق است، خداوند باریتعالی، مختار است چگونه آن
را نازل فرماید و استغفرالله حضرتش نیازی به کسب تکلیف و جلب رضایت مخلوقش برای انتخاب زبان وحی، و احیانآ چانه
زدن با بنده اش ندارد. اینکه سبک و سیاق در بیان امر الهی در هر ظهور، تغییراتی داشته که احیانآ موافق و یا مخالف
سنتی بوده، امری نیست که بشر بخواهد در مورد آن قضاوت کند و استغفرالله حضرت باریتعالی را استیضاح کند !! که البته
اینطور که از کلام شما مشهود است، جنابعالی چندان دل خوشی از این آزادی عمل خداوند تبارک و تعالی ندارید!!!
آن
چیزی که خداوند از بندگان پاکدل خود در زمان ظهور میطلبد، این است با چشمی دور از تعصب (که خاص جهان خاکی است) بنگرد
که چگونه امر بدیع، منجر به اعتلای هر چه بیشتر بشر در آن عصر ظهور می گردد البته جناب اقبالی همین جواب را دادند و
فرمودند:
« ... خدا در طی زمانهای مختلف به زبانهای مختلف با بشر سخن گفته و از یشر گوش شنوا میخواهد و بس»
که
جنابعالی هم طبق معمول ، از شدت ناراحتی به خاطر داشتن جواب، گوینده را متهم میکنید که به سوال جواب نمیدهد!
در
ظمن حضرتعالی پرسیدید:
«براي جهاني شدن يك دين لازم نيست پيامبر به تمام زبانها سخن بگويد.مگر دين عيسي و موسي و
محمد جهاني نبود و نشد؟آن هم در قرن ها پيش و در نبود وسايل ارتباط جمعي؟وانگهي چرا موسس بهاييت به زبانهاي ديگر
دنيا و منطقه مانند تركي و عبري و فرانسوي و انگليسي سخن نگفت؟مگر دعوتش جهاني نبود؟»
در اینجا، من از جمیع
خوانندگان محترمی که در این لحظه این کامنت را ملاحظه میفرمایند، دعوت می کنم که چند بار جمله های ایشان را با دقت
بخوانند. ایشان در بخش اول می گویند : « براي جهاني شدن يك دين لازم نيست پيامبر به تمام زبانها سخن بگويد.مگر دين
عيسي و موسي و محمد جهاني نبود و نشد؟آن هم در قرن ها پيش و در نبود وسايل ارتباط جمعي؟ » بنابر این با خواندن این
جمله می توانیم نتییجه بگیریم که حداقل ایشان می پذیرند که جهانی بودن یک آیین و زبان دو امر مستقل هستند.
اما بعد
بلافاصله اضافه میکنند:
« وانگهي چرا موسس بهاييت به زبانهاي ديگر دنيا و منطقه مانند تركي و عبري و فرانسوي و
انگليسي سخن نگفت؟مگر دعوتش جهاني نبود؟»
یعنی بلا فا صله نتیجه می گیرند که جهانی بودن یک آیین، وابسته به زبان
است و بدین ترتیب نظر خود را که در جمله اول بیان کرده اند، خودشان نفی می کنند. !!!

جناب امیر گرامی، شما مرتبا
کسانی را که پاسخ سوالات شما را می دهند متهم میکنید که بی ربط جواب میدهند. آیا حال که خوانندگان محترم سایت نگاه
که این جملات متناقض را می خوانند، حق دارند بپرسند جناب امیر چرا اینقدر بی ربط سوال می کنید؟ در یکی از کامنتهای
قبلی خود فرموده بودید که در حدود 20 سال درس خوانده اید، البته وقتی خوانندگان جملات جنابعالی را می خوانند از خود
می پرسند آیا ایشان بر حسب اتفاق 20 سال در یک کلاس در جا نزده اند؟؟؟

دوست گرامی، توصیه میکنم در آینده قبل از
فرستادن مطلب خود، لطف کنید حداقل یک بار آن را برای خود بخوانید

ایام به کام

امير|1386-12-2 15:02:56
واقعا اگر ترديد داشتم يقين پيدا كردم كه شما اهل هر مذهب و مرامي هم بشويد الحق استاد سفسطه و تحريف هستيد. حرف هاي
من كه زنده و حي و حاضرم را تحريف وبه ميل خود تفسير مي كنيد چه برسد به رفتگان!!
جناب اقبالي كه ظاهرا ديگر حرفي
براي گفتن ندارند چون در جواب 15 سطر مطلب از سخنوري مرادشان در دو جمله تعريف كرده اند و پز پيامبرشان رابه من داده
اند.مي رسم به بيانات جناب برومند
جناب برومند!شما كه ظاهرا نكته سنج و اهل دقت هستيد يك بار ديگر آنچه نوشته ايد
را بخوانيد:
(بر چه اساس اين استدلال عقلي كه مورد تاييد قرآن است را رد مي كنيد؟»
و این هم جواب شما:
اگر کلام حق
است، خداوند باریتعالی، مختار است چگونه آن را نازل فرماید و استغفرالله حضرتش نیازی به کسب تکلیف و جلب رضایت
مخلوقش برای انتخاب زبان وحی، و احیانآ چانه زدن با بنده اش ندارد. اینکه سبک و سیاق در بیان امر الهی در هر ظهور،
تغییراتی داشته که احیانآ موافق و یا مخالف سنتی بوده، امری نیست که بشر بخواهد در مورد آن قضاوت کند و استغفرالله
حضرت باریتعالی را استیضاح کند !! که البته اینطور که از کلام شما مشهود است، جنابعالی چندان دل خوشی از این آزادی
عمل خداوند تبارک و تعالی ندارید!!!
آن چیزی که خداوند از بندگان پاکدل خود در زمان ظهور میطلبد، این است با چشمی
دور از تعصب (که خاص جهان خاکی است) بنگرد که چگونه امر بدیع، منجر به اعتلای هر چه بیشتر بشر در آن عصر ظهور می گردد
البته جناب اقبالی همین جواب را دادند و فرمودند:
« ... خدا در طی زمانهای مختلف به زبانهای مختلف با بشر سخن گفته و
از یشر گوش شنوا میخواهد و بس»
ملاحظه مي كنيد؟!من از شما مي پرسم بر چه اساس استدلال عقلي را مورد تاييد قرآن هم
هست رد مي كنيد؟شما در جواب من مي گوييد خداوند مختار است به هر زباني كلام خود را نازل فرمايد و الي آخر.ظاهرا
فراموش كرده ايد كه اصل بحث ما همين است كه آيا نوشته هاي پيشواي شما اصولا كلام خداست يا كلام ايشان.هنوز بر سر اين
مطلب به اشتراكي نرسيده ايم شما اين نوشته ها را كلام خدا مي دانيد و بر اساس آن مرا توجيه مي كنيد؟!ما اصل حرفمان
همان كتابي است كه شما به آن استناد مي كنيد!پس اساسا اين استدلال شما از پايه غلط است.اگر مبناي استدلال خودتان را
بپذيريد پس بايد استدلال قرآن را هم بپذيريد كه بر همزباني پيامبر و امت تاكيد دارد. من و شما اگر بخواهيم مشركي را
خدا پرست كنيم مي توانيم به عنوان
سند و مدرك به كتابهاي ديني مان قسم بخوريم كه خدا هست؟!!بياييد اول برادريمان را
ثابت كنيم بعد در مورد باقي مسايل مذاكره كنيم.اگر من كتاب شما را كلام وحي مي دانستم كه آزار نداشتم وقت خودم و شما
را بگيرم.
در ادامه در
حالي كه به خيال خود بزرگترين تناقض را در حرف هاي من يافته ايد مي نويسيد:
( اینجا، من از
جمیع خوانندگان محترمی که در این لحظه این کامنت را ملاحظه میفرمایند، دعوت می کنم که چند بار جمله های ایشان را با
دقت بخوانند. ایشان در بخش اول می گویند : « براي جهاني شدن يك دين لازم نيست پيامبر به تمام زبانها سخن بگويد.مگر
دين عيسي و موسي و محمد جهاني نبود و نشد؟آن هم در قرن ها پيش و در نبود وسايل ارتباط جمعي؟ » بنابر این با خواندن
این جمله می توانیم نتییجه بگیریم که حداقل ایشان می پذیرند که جهانی بودن یک آیین و زبان دو امر مستقل هستند.
اما
بعد بلافاصله اضافه میکنند:
« وانگهي چرا موسس بهاييت به زبانهاي ديگر دنيا و منطقه مانند تركي و عبري و فرانسوي و
انگليسي سخن نگفت؟مگر دعوتش جهاني نبود؟»
یعنی بلا فا صله نتیجه می گیرند که جهانی بودن یک آیین، وابسته به زبان
است و بدین ترتیب نظر خود را که در جمله اول بیان کرده اند، خودشان نفی می کنند)
حالا من از شما و خوانندگان مي
خواهم يكبار ديگر كامنت مرا بخوانيد.من ابتدا بر پايه
ادعاي نويسنده مقاله كه گفته علت عربي بودن آثار اين بوده
كه هدف

جهاني
شدن برآورده شود اين استدلال را مطرح كرده ام كه بقيه پيامبران كه فقط به زبان خود يا امت سخن
گفتند نگراني نداشتند و همانطور كه خود پيش بيني كرده بودند در دنياي غير مدرن آن روز دعوتشان عالم گير شد و بنا
براين نتيجه گرفته ام كه اگر بهانه عربي بودن آثار اين باشد بهانه باطلي است چون قبلا عكس آن اثبات
شده است.
در
قسمت بعد فرض كرده ام كه اصلا حق با ايشان است.براي جهاني شدن بايد به
غير از زبان
اصلي امت هم
سخن گفت
اگر فرض
را هم بر صحت اين دليل شما بگيريم اين سوال پيش مي آيد كه جناب بها كه پيامبري نوين و خارق العاده بوده اند چرا به
زبانهاي ديگر اطراف ايران يا كشورهايي كه در آن حضور داشته اندسخن نگفته اند(يكي از دلايلي كه بعضي هم كيشان شما
براي عربي بودن آثار ذكر مي كنند حضور بها در فلسطين است اما يادشان مي رود كه آنجا عبري زبان هم بوده و
هست)بنابراين من حرف خودم را نفي نمي كنم بلكه متناقض بودن دليل نويسنده محترم را به خود شما نشان مي دهم كه از يك
طرف مي گويد چون دعوت جهاني بود پس عربي گفته شد اما يادش مي رود كه اين ادعا دنباله هايي هم دارد يكي اش هم همين
سوال است كه خوب پس چرا فقط به عربي؟!
مگر مردم دنيا همه عربتد؟!
ينابراين باز هم توصيه خود را تكرار مي كنم لطفا
اول بنشينيد و يك ليست دلايل غير متناقض تهيه كنيد و بعد تصميم بگيريد از كدام استفاده كنيد.
در ضمن ممكن است من
بيست سال در جا زده باشمشايد هم بيشتر .شما كه درجا نزده ايد چرا اين قدر بي منطق هستيد؟چرا اين قدر به تحريف و
تفسير هاي عجيب و غريب از حرفهاي ديگران علاقه داريد؟مگر عقيده شما حق نيست؟پس پيچاندن و تحريف و تفسير به راي و
گاهي هم تمسخر و توهين و سعي در به جنجال كشاندن يك بحث منطقي براي چيست؟

امير|1386-12-2 15:20:09
در ضمن جناب برومند
من براي اختصار در كلام مطلبم را خلاصه فرستاده ام.اگر به آن مطلب مشروحي كه در تاريخ 26 بهمن
فرستاده ام رجوع كنيد مي بينيد كه ديگر اين دو جمله پشت سر هم نيستند هر چند كه مطلب يكي است.چون آن كامنت مشمول
پاسخهاي بي ربط شد مجبور شدم آن را خلاصه تر تكرار كنم.

و اما در پاسخ به خانم يا آقاي ساغر
راستش من نمي دانم كه
چه زماني بايد به مسلماني خودم رجوع كنم و آن را قبول داشته باشم و چه زماني قبول نداشته باشم و حرف شما را
بپذيرم!!ظاهرا دين و مذهب بنده هم اختيارش دست شما است.تا جايي كه يادم مي ايد آن امام زماني كه قارا بود بيايد قرار
بود عدل و داد هم بر پا كند بعد هم شهيد شود و بعد هم قيامت بر پا شود .از ميان اين سه اتفاق راحت ترين آن يعني كشته
شدن باب محقق شد!!!!لابد عدل و دادش هم برپا شده من كورم نمي بينم قيامت هم شده الان هم من و شما داريم وسط جهنم با هم
مذاكره مي كنيم!!!

Broumand163  - کاربر گرامی امیر ملاحظه فرمایند|1386-12-2 21:19:19
در پیام امروزتان فرمودید « اصل بحث ما همين است كه آيا نوشته هاي پيشواي شما اصولا كلام خداست يا كلام ايشان.هنوز
بر سر اين مطلب به اشتراكي نرسيده ايم ...»
دیروز مشکل شما مساله زبان بود، امروز مساله شما این است که آیا بیانات
حضرت بها الله کلام حق است یا کلام
ایشان. البته طبق معمول، از شدت ناراحتی برای داشتن جواب سوالات خود، بحث را
عوض کردید!! و البته این باراول نیست که این امر اتفاق می افتد. باری، بپردازیم به سوال حضرتعالی. کتاب مستطاب
اقدس، کتاب مقدس بهاییان کلام حق است که با وحی نازل شده است. آنچه که برای حضرتعالی مبهم است و از ما میپرسید که
بالاخره باید بگوییم کلام حق یا کلام ایشان، بدین معنی است که بر اساس حقیقت اولوهیت، عالیترین مرتبه شناختی که
انسان می تواند ازخداوند متعال داشته باشد، شناخت مظهر حق است پس پیامی که پیامبر به مردم جهان میدهد، از لحاظ
قدرت درک و تعریفی که ذهن بشر می تواند از کلام حق و حقیقت آن ارائه بدهد، درست مانند کلام حق میماند بدون آنکه
مقصود این باشد که استغفرالله پیامبر، خدا در نظر گرفته می شود بلکه صرفآ مقصود این است که با توجه به نیستی مطلق
انسان، در برابرحقیقت و عظمت خداوند متعال، آن چیزی که توان ذهنی بشر، می تواند به عنوان کلام حق (به معنای عبارت
کلام حق) بفهمد، پیام مظهر حق است و بدین ترتیب در عالم خلق (ودقت بفرمایید روی عبارت عالم خلق تآکید می کنم) یعنی
جهانی که بنده و جنابعالی در آن هستیم، این دو مفهوم ادغام می شوند. در سایت نگاه، به دفعات در پاسخ به سوالات
دوستان، در توصیف مقام مظهر حق مثال آیینه و خورشید زده شده که گویای مطلب است آیینه نور خورشید را باز می تاباند
بدون آنکه آیینه خورشید باشد (که البته جنابعالی توجه لازم بدین موضوع نفرمودید).

درفرمایشات خودتان فرموده
بودید که « ... من و شما اگر بخواهيم مشركي را خدا پرست كنيم مي توانيم به عنوان سند و مدرك به كتابهاي ديني مان قسم
بخوريم كه خدا هست؟ ...» و بنده هم با شگفتی تمام از مطلبی که مرقوم فرموده اید در جواب به شما می گویم پس جناب امیر
اگر من و شما به كتابهاي ديني مان قسم نخوریم، پس به شرک آن مشرک قسم بخوریم؟؟؟؟
عرض کردم جناب امیر جملات خود را
مرور بفر مایید!!
البته مثالی که زده اید طبق معمول بی ربط به موضوع است و صحبت ما مربوط به تفاوتی است که جنا بعالی
بین کلام حق و پیامی که مظهرحق به جهان میدهد قائل هستید و نه من مشرک هستم و نه شما و به همین جهت می توانیم به
كتابهاي ديني مان قسم بخوريم حتی اگر اختلاف و تفاوت عقیده وجود داشته باشد. البته این صرفآ شامل افرادی می شود که
بدون بغض، تعصب و کینه بحث می کنند و به دنبال یافتن حقیقت میروند وگرنه اگر انسان هزار سال هم بدود وقت تلف
کرده.
خوشبختانه سایت نگاه از لحاظ معرفی آیین مقدس بهایی همواره فعال بوده و دوستانی که بدون تعصب و صرفا برای
کشف حقیقت به مطالب آن نگاه می کنند به درستی تعالیم این آیین مقدس الهی را می شناسند. اما اینکه بعد می پذیرند یا
خیر به خودشان مربوط است وبسته به برداشتی است که از این تعالیم الهی داشته اند. این را برای این عرض کردم که
حضرتعالی
بر اساس آنچه نوشته اید کتاب مقدس بهاییان را به حق نپذیرفته اید که البته مانع از این نمی شود که شخص با
دیدی بدون تعصب درباره امری که بدان در وهله اول معتقد نیست تحقیق کند، در ظمن در طول تاریخ بشر هرگاه ظهوری واقع
شده، مردمان طالب حقیقت به پیامی گوش فرا داده اند که لزومآ در ابتدا به آن معتقد نبوده اند ولی بدون تعصب و با عزمی
راسخ برای درک حقیقت، به تعالیم آن پیامبر الهی نگریسته اند و به حقیقت و حقانیت آن تعالیم پی برده اند.

حال
وقتی جنا بعالی می گو یید که شما اول مبنای استدلال خود را ثابت کنید بنده هم در جواب می گویم خیلی ببخشید ولی
اینهمه مقاله که برای معرفی آیین مقدس بهایی روی این سایت گذاشته شده برای چیست؟ یک بهایی به سهم خود تعالیم آیینی
را که بدان معتقد است معرفی می کند ولی مهمتر از آن خود شخص طالب است که باید با عزمی راسخ و با میل خود واقعا بخواهد
در مورد امری تحقیق کند و بداند وگرنه حقیقت چیزی نیست که با قیف در سر کسی ر یخت. این امر مهم، یکی از همان تعالیم 12
گانه آیین مقدس بهایی است یعنی تحری حقیقت و طبق معمول حضرتعالی عمدآ متوجه آن نشدید که البته کاملآ بدیهی ایست که
بدون داشتن توجه به این اولین اصل، برای مطالعه، درباره حقیقت روحانی آیین مقدس بهایی، به دست آمدن درک لازم غیر
ممکن است. داشتن اراده جهت جستجو برای حقیقت، امری شخصی است، لذا خواهش می کنم به جای اینکه ما را متهم کنید که
اصول بحث و استدلال را رعایت نمی کنیم، لطفآ اول تکلیفتان را با خودتان روشن فر مایید که دنبال چه می گردید و به چه
علت؟

از آنجا که حضرتعالی موقع شنیدن جواب سوالتان، محکم گوشهای خود را می گیرید تا مبادا خدای نکرده جوابی
منطقی بشنوید، مرتبا سوالهای خود را تکرار می کنید. از آن جمله سوالی است که دفعه پیش پرسیدید که چرا بر اساس قرآن
سنت رعایت نشده و پیامبر همزبان با قومش نیست؟ بنده هم خدمت شما عرض کردم، کلام حق است، و خداوند متعال مختار است
بنا بر خواست و اقتدار مطلق خود، کلامش را به صورت وحی بر پیامبرش نازل کند. شما صحبت از سنت می کنید واین در حالیست
که رعایت سنت نوعی اطاعت است وحال آنکه خداوند تبارک و تعالی استغفرالله مطیع و مجبور به پیروی مداوم از یک روش،
برای نزول وحی نمی باشد. این که تفاوتی در یک زمان به نسبت زمان دیگر بوده خواست خداوند متعال است وبس. البته جهت
اطلاعتان عرض می کنم که هر فرد متدین به اختیار مطلق پروردگار معتقد است زیرا مخلوق است و نه خالق

ایام به کام

Eghbali  - امیر جان متاسفم|1386-12-3 00:20:44
امیر عزیز چقدر خوب که شما هموطنان جمال اقدس ابهی هم مانند سایر بهاییان این حقیقت الهی را میپذیرفتید به خدا قسم
که هر وقت در این گونه تبادل نظر ها شرکت میکنم و دیدگاه مسلین را تا این حد نسبت به شناخت حضرت بهاءالله ضعیف
میبینم بسیار متاسف میشوم خداوند جدم کربلایی عبدالکریم بابی را رحمت کند که قلب پاکش به نور ایمان روشن شد و از
نور قلب خود ما را مستفیض نمود . امیر عزیز این روشی را که پیش گرفته ای نه برای تبلیغ اسلام مناسب است و نه برای
شناخت جمال مبارک . به نظر من شما باید با تفکراتی که امروز با آن زندگی میکنی به سرعت فاصله بگیرید و با دیدگاه
دیگری به حقایق بنگرید . موفق باشید

امير  - كابران گرامي برومند و اقبالي|1386-12-3 07:33:09
جناب برومند
من نمي دانم واقعا بايد فكر كنم شما منظور مرا نمي فهميد؟!عزيز من بنده اگر كتاب شما را وحي مي دانستم
كه دليلي نداشت براي زبان آن پرسش كنم.
من نه بواسطه مسلمان بودنم نه بخاطر مخالفت روحاني هاي قديم و جديد بلكه
بخاطر تناقضات و مسايل غير منطقي كه از آغاز پيدايش بهاييت مي بينم در مورد آن شبهات و سوالاتي دارم.يكي از همان
شبهات زبان كتب بهاييت است كه در مقاله مذكور به آن پرداخته شده است.كاملا طبيعي است كه اگر من موسس بهاييت را به
عنوان فرستاده خدا پذيرفته باشم هرگز با شما وارد صحبت نمي شوم .علت بحث و صحبت ما دقيقا همين است كه من از شما مي
خواهم با دلايل منطقي و عقلي به شبهات من پاسخ دهيد.
براي شما هم مثال زدم اگربخواهيم مشركي كه خدا را قبول ندارد
چه برسد به پيامبر و كتاب او ارشاد كنيم آيا مي گوييم خدا هست چون توي قرآن نوشته؟!!!!طرف نمي آيد بگويد من كه قرآن
شما يا كتاب شما را قبول ندارم كه مطالب داخلش را قبول داشته باشم.آن وقت بايد چه به او بگوييم؟ لابد طبق منطق شما
بگوييم تو آدم نفهمي هستي كه كتاب و دين ما را قبول نداري؟غلط مي كني قبول نداشته باشي!!قبول داشته باش!!!به نظر شما
اين راه ما را بجايي خواهد برد؟من در تعجبم شما با اين روش چطور افراد را به باورهاي خود دعوت ميكنيد؟
مي گوييد پس
بايد به آن مشرك چه بگوييم؟به شرك او قسم بخوريم؟!برومند گرامي!مسلما ما در چنين موقعيتي نه بايد به اعتقادات خود و
نه به شرك او قسم بخوريم.اصولا در چنين موردي كسي قسم نمي خورد.دليل مي آورد.چه دليلي ؟دليلي كه پايه اش مشتركات دو
طرف باشد.مشتركات دو انسان زيادند.يكي از آنها كه اصلي ترين انهاست قوه عقل و منطق و سنجش و حساب و كتاب آدميست كه
اگر از آن درست استفاده كند هيچ كس نخواهد
توانست او را فريب دهد
ميگوييد مثال من باطل است چون هيچ كدام ما مشرك
نيستيم پس مي توانيم به كتب ديني مان قسم بخوريم.اين هم اشتباه است.اگر من و شما بخواهيم با هم عهدي ببنديم يا
شراكتي آغاز كنيم البته به مقدسات خود قسم پايداري و وفاداري مي خوريم بحثي در اين نسيت.اما ما داريم بر سر اصل
اعتقاداتمان با هم گفتگو مي كنيم.شما بخشي و من تمام اعتقادات شما را قبول ندارم. من با شما دعوا ندارم.تمام حق و
حقوق انساني شما را هم كاملا و قلبا به رسميت مي شناسم و معتقدم هر انساني آزاد است هر عقيده اي داشته باشد.اين
دستور دين من است:لا اكراه في الدين.
اما اگر قرار است ما با هم در مورد اصل اعتقادات شما با هم بحث كنيم شما نمي
توانيد بگوييد دين من بر حق است چون در كتاب من اين گونه نوشته شده و كتاب من هم وحي و كلام خداست.شما يك بهايي مردد
را كه ارشاد نمي كنيد بلكه داريد براي يك مسلمان بي اعتقاد به باور خود حقانيت عقيده تان را ثابت مي كنيد.اصلا هم
موظف نيستيد به من ثابت كنيد حق با شماست.همانطور كه من هم مجبور نيستم فكر كنم باب يا بها از طرف خدا آمده اند.اما
وقتي داريم مثل دو نفر آدم با هم بحث مي كنيم اين غير عاديست كه به عنوان دليل مطالبي را براي هم بگوييم كه خود آن
مطالب محل اختلاف است.ونوشته مرا به دقت بخوانيد من به شما نگفته ام چون قرآن چنين گفته پس بايد شما هم
بپذيريد.بلكه نوشته ام هم بر اساس اين تاييد عقلي كه پيشواي يك قوم بايد به زبان خود با آنها سخن بگويد هم بر اساس
آنچه تاريخ تاييد مي كند كه همواره پيامبران يا مصلحان اجتماعي به زبان قومي كه كار هدايتشان را بر عهده گرفته اند
سخن مي گفته اند مطالب مقاله مورد ترديد و اشكال جدي است.اين دلايل عقلي و منطقي را قرآن هم تاييد مي كند.يعني
چه؟يعني حتي شمايي كه حداقل اين قسمت از قرآن را قبول نداريدمي توانيد به آن دلايل عقلي و تاريخي رجوع كنيد و با
دلايل مشابه آن را رد كنيد.منظور اين كه اصولا نيازي به شاهد آوردن از قرآن يعني كتابي كه دست كم بخشهايي از آنرا
قبول نداريدنيست.حالا دلايل عقلي و تاريخي با نظر قرآن يكي هست و با نظر شما و پيشواينتانيكي نيست كه تقصير من
نيست.
در پايان هم دوباره بزرگوارانه حرف خود را تكرار كرده ايد:
(وحال آنکه خداوند تبارک و تعالی استغفرالله مطیع
و مجبور به پیروی مداوم از یک روش، برای نزول وحی نمی باشد. این که تفاوتی در یک زمان به نسبت زمان دیگر بوده خواست
خداوند متعال است وبس.)

من اگر منبع كتاب شما را وحي الهي مي دانستم بيجا مي كردم اصولا در مورد آن سوالي بپرسم چه
برسد به اينكه نعوذ بالله بخواهم براي خداوند تعيين تكليف كنم
من گوشهاي خودم را محكم نگرفته ام اين شماييد كه
گوشهايتان را بسته ايد و فقط حرف مي زنيد.من مي گويم كتاب شما را كلام وحي نمي دانم و در مورد آن اشكال دارم شما فورا
براي مني هم كه قبول ندارم آن را كلام وحي مي شماريد و بعد هم شروع به قلم فرسايي مي فرماييد!!

بعد هم برومند
محترم
روش شما در دفاع از باورهايتان دقيقا مانند روش دفاع بعضي از هم دين هاي من در دفاع از اسلام است.دستتان براي
نسبت دادن انواع صفت ها به افراد باز است:مي گوييد من بيست سال در جا زده ام-از شدت *ناراحتي* بحث را عوض كرده ام و
..ما هم در بين مسلمانان زياد از اين نمونه داريم.مطالبي را كه به خوردشان داده اند مسلسل وار تحويل مي دهند و وقتي
تمام شد شروع مي كنند به قيافه و فهم و شخصيت و اعتقادات طرف توهين كردن و زير سوال بردن.اشكالي ندارد ادامه
دهيد.ولي اگر تصور مي كنيد مي توانيد مرا عصباني كنيد كه من چند تا ناسزا بگويم و بروم بعد هم براي همفكران
محتركتان بگوييد:
بيا ديديد مسلمان ها را كم مي آورند فحش مي دهند و در مي روند

خود را به زحمت مي اندازيد.راحت
باشيدوهر چه دل تنگتان مي خواهد بگوييد.من به اين راحتي ها با كسي دعوا نمي كنم!!!لطفا طفره نرويد.اگر نمي خواهيد
بحث را ادامه بدهيد بگوييد.اما اگر مي خواهيد و خود را بر حق مي دانيد لطفا از راهش وارد شويد.براي اثبات حقانيت
اعتقادي كه من به اولين خصوصيت آن يعني زبان كتاب هايش ايراد دايم نمي توانيد به خود آن كتاب قسم بخوريد.براي اين
كار دلايل ديگري نياز داريد

اقبالي عزيز
من هم از اينكه شما اينقدر راحت آنجه از بچگي در گوشتان خوانده اند را
باور كرده ايد و زحمت تحقيق بي طرفانه از ترس خدشه دار شدن جمال مبارك به خود نمي دهيد متاسفم.اتفاقا روش شما هم
براي تبليغ اعتقادتان مناسب نيست.اگر كسي ذره اي اهل سوال و جواب باشد و با شما وارد بحث شود تا جايي كه بتوانيد او
را مي پيچانيد و بعد هم او را متهم مي كنيد.
من تا الان فكر مي كردم هم كيشان خودم مسلمانها اينقدر در عقايد ديني
خود متعصب هستند ولي با اين تچربه اي كه اينجا بدست آوردم خداوند بزرگ را شاهد مي گيرم كه بيشتر آنها از خيلي از
شماها منطقي تر و غير متعصب ترند
موفق باشيد ..

کیمیا  - شهادت امام زمان درجهان پر از عدل?|1386-12-3 08:13:47
امیرجان چرا در دنیایی که عدل وداد در آن برپاست باید امام زمان شهید شود? این منطقی نیست. دستورات حضرت باب داروی
آلام آن زمان در ایران بود و احکام حضرت بهاءالله متضمن عدل وداد در جهان.

کیمیا  - زبان به مفهوم درک?|1386-12-3 10:04:21
امیرجان برای درک حقیقت باید قلب را از آنچه دیگران به ما القا کرده اند پاک کنیم و خودمان تفکر کنیم. حال فقط برای
روشن شدن مطلب بیا حقایقی را مرور کنیم. شما می گویید اگر بهاء الله واقعا مظهر ظهور الهی است از آنجا که ایرانی است
باید طبق نص قرآن به کلام فارسی آیات را بیاورد. آیه ای که شما به آن استناد میکنید هم این است: ما ارسلنا من رسول
الا بلسان قومه" حال یک بار دیگر مقاله را با توجه بخوانید سپس آثار فارسی و عربی بهاءالله را بخوانید. تاریخ امر
بهایی را از مراجع مختلف نه فقط از مخالفان بلکه از موافقان امر نیز بخوانید و سپس با قلب بدون تعصب داوری کنید. من
هر چه تلاش کردم جوابی واضح تر از آنچه در مقاله داده شده بود بیان کنم مقدور نشد تنها چیزی که به نظرم رسید این بود
که زبان ایرانیان در زمان ظهور فارسی سره نبود و مخصوصا علما و طلبه ها عربی را بهتر می فهمیدند و شاید هم منظور از
زبان در آن آیه شریفه زبان به مفهوم لغوی آن نیست و منظور درک است مثل: "چون که با کودک سر وکارت فتاد هم زبان
کودکی باید گشاد". به این ترتیب این آیه به این معنی است که پیامبران به اقتضای درک بشر زمان خود سخن می گویند.
مثلا حضرت عیسی و حضرت محمد صحبتی از وحدت عالم انسانی نکرده اند چون برای مردم آن زمان نه قابل درک بود و نه امکان
پذیر.

امير  - سركار كيميا|1386-12-3 12:06:57
اگر ساغر مرا به اعتقادات خودم ارجاع مي دهد و مي گويد طبق اعتقادات شما امام زماني هست و چنين و چنان بنا بر اين
بايد به همان اعتقادات استناد كنيم.نمي توانيم هر جاي آن اعتقادات به نفعمان است قبول داشته باشيم و هر جا مويد نظر
ما نيست بگوييم حرف مفت يا غير منطقي است.گذشته از آن مساله پر از عدل و داد شدن جهان چه مي شود؟!اين بيان كلي كه
اجراي دستورات بها متضمن جهان پر عدل و داد است كه نشد پر شدن دنيا از عدل و داد!!اگر قرار بود منظور از عدل و داد اين
باشد كه دستورات حضرت زرتشت ابراهيم موسي عيسي و محمد هم اگر اجرا مي شد يا بشود متضمن ايجاد عدل و داد جهانيست و
بنا بر اين اين حرف تازه اي نيست.
منجي آخر الزمان قرار است به عدل و دادي كه بخاطر اجرا نكردن دستورات پيامبران
الهي محقق نشده جامه عمل بپوشاند.منجي آخرالزمان مخصوص مذهب شيعه نيست.مسلمانان سني بوداييان و مسيحيان هم به
چنين امري معتقدند.

امير  - سركار كيميا|1386-12-3 12:25:49
من اگر از آن دسته مسلمانهايي بودم كه شما تصور كرده ايد خيلي زودتر از اين حرفها غيرت ديني ام !!بجوش مي آمد و با
چهار تا شعار اينجا را ترك مي كردم.من دين و مذهب خودم را هم تقليدي و از روي بزرگتر ها پيدا نكرده ام.كاري به روزگار
حاضر ندارم.اين دستور اسلام است كه هر مسلماني بايد خود ايمان خود را بدست آورد و پذيرش دين بصورت تقليدي يا
بافشار ممكن نيست و به قول دوست خونسرد و مودبمان جناب برومند آن را با قيف نمي توان داخل سر كسي خالي كرد.

ضمنا



من به قرآن استناد نمي كنم من به منطق و عقل بشري استناد مي كنم كه شرحش را در اولين كامنت داده ام و نيز به تاريخ
كه مويد هم زباني پيامبران و امت بوده است.اينكه قرآن هم يك حرف منطقي را تاييد كند تعجبي ندارد و براي من بعنوان يك
مسلمان جاي خوشوقتي است.اما همانطور كه گفته ام و تكرار مي كنم استناد من به قرآن نيست كه باز محل اختلاف شود.

Broumand163  - کاربر گرامی امیر ملاحظه فرمایند|1386-12-3 15:26:29
جناب امیر گرامی، جوابی که من در مورد مسأله زبان وحی در آیین مقدس بهایی ارائه دادم، با استدلال بر اصل مسلمی است
که هرفرد متدین، از هر آیینی و نه لزومآ بهایی، بر آن اعتقاد دارد بنابراین، عبارت « هر فرد متدین، به اختیار مطلق
پروردگار، معتقد است» صرفآ باور یک فرد بهایی نیست و بنده فکر می کنم همه ادیان، این را به عنوان یک اصل مسلم
روحانی، به مردم جهان نشان داده اند. اگر کسی این عبارت را پذیرفت در آن صورت خیلی واضح است که اختیار یک آیین الهی
و نحوه نزول وحی آن نیز، با خداوند متعال است زیرا که حضرتش اختیار مطلق در همه امور دارد و مهمتر آنکه اعتقاد به
این امر، ملزم به اعتقاد بر حقانیت کتاب آیین مقدس بهایی نیست. بنابراین استدلال من، استوار بر یک پایه منطقی است
که البته قضاوت در مورد آن، با خوانندگان محترم مقاله است.
من کاملآ متوجه تأکید شما بر این مسأله شدم که شما
دلیلی می خواهید که بر اساس کتاب مقدس بهاییان نباشد و دقیقآ به همین منظور، اینطور برای جنابعالی استدلال کردم.
البته به نظر حقیر، حضرتعالی تعریف آزاد اندیشی از بحث و گفتگو ارائه نمی دهید (که البته این بر داشت شخصی من است).
نمی دانم چه طور می توان در یک گفتگو از عقیده دینی کسی پرسید و در عین حال از او خواست که حرفهایش بر مبنای عقیده اش
نباشد. حضرتعالی خلاف آنچه اخیرآ ادعا می کنید از قرآن به عنوان دلیل درکلام خود استفاده کردید (که البته این حق
مسلم یک مسلمان است) واین در بیانات شما کاملآ مشهود است ولی این مانع از این نشد که دوستان به سوالات شما جواب
ندهند (اگرچه جنابعالی همچنان معتقد هستید که به سوالات شما جوابی داده نشده است)
باری، بسیارهستند دوستان
مسلمانی که با استناد به آیات کتاب آسمانی خود، سوالاتی را یا در این سایت و یا در سایت های دیگر مطرح کرده اند و
جواب گرفته اند بدون آنکه شرط و قول و قراری در بحث بگذارند و این در حالیست که گاه دوستان، مطالبی مطرح کرده اند
که کاملآ (و نه فقط بخشی از آن) خلاف باورهای دینی بهاییان بوده ولی با این حال بحث و گفتگو پیرامون آن شده است.
بنابراین در یک بحث آزاد، هر کس عقیده خودش را با توجه به اعتقادات خود بیان می کند و بر آن اساس دلایل خود را برای
مخاطب خود روشن می سازد. آنگاه هر یک از طرفین، متناسب با منطق فکری خود، در مورد عقاید و استدلال طرف مقابل می
اندیشد که به دنبال آن، دیدی مثبت و یا منفی نسبت به عقیده مخاطب خود، خواهد داشت.
و اینکه می پرسید «... من در تعجبم
شما با اين روش چطور افراد را به باورهاي خود دعوت ميكنيد؟ ...» باید بگویم که جواب به این پرسش حضرتعالی بسیار ساده
است : همه افراد غیر بهایی، لزومآ با یک منطق واحد و مشترک، در مورد تعالیم این آیین مقدس الهی، قضاوت نمی کنند و
همه دارای یک طرز فکرو یک معیار برای انتخاب آیین خود نیستند.
ایام به کام

shahin95  - دوستان عزیز و امیر گرامی ملاحظه نمایند|1386-12-4 06:01:30
مدتی است که بنده از بیرون و بدون هیچگونه واکنشی تمامی نظرات دوستان را در ارتباط با ایرادات(و نه انتقادات) کاربر
امیر ملاحظه نموده و متاسفانه در موارد بسیاری مشاهده نمودم که جناب امیرخان حرف خود را تغییر داده و با آنکه در
ظاهر از کلماتی استفاده نمودند که نشان دهندهء ادب و نزاکت ایشان بود(که با کمی دقت متوجه خواهیم شد حتی اینگونه هم
نبود) اما در لوای این کلمات مقاصد خاص خود را دنبال نموده و اگر فردی فی الحقیقه طالب حقیقت می بود،اینگونه تغییر
منش نمی داد و به عبارتی نقص خود را بر دیگران آشکار نمی نمود،امیر عزیز اصلا موفق نبوده اید و همانگونه که متوجه
شدید، پاسخ شما را اکثر بازدیدکنندگان بهایی،چه آنانی که پاسخگوی اصلی هستند، چه کاربران گذرای سایت، داده اند و
این یک پیروزی برای بهائیان می باشد که توانستند، سفسطه بافی های شما را،هر یک به تنهایی و به طرق گوناگون نقش بر
آب سازند) و هم به دلیل آنکه اطمینان و اعتماد خود را به سایر بازدیدکنندگان نشان دهیم، از امیر عزیز،تقاضا داریم
تا اگر حرفی برای عرضه دارید، آن را در سایت ساغر مطرح نمائید تا هم افراد بیشتری از آن استقبال نمایند و هم با توجه
به ساختار آن سایت، بتوان قضاوت منصفانه ای چه نسبت به فرمایشات شما و چه نسبت به نظرات دوستان بهائی نمود.
لذا از
دوستان عزیز هم تقاضا دارم تا در صورت تکرار حرفهای تکراری! آقا امیرعزیز، بیش از پیش وقت خود را تلف ننمایند و اگر
ایشان را پیرو راه حقیقت یافته اند، ایمان داشته باشند که در سایت ساغر سوالشان را( ولی این بار به صورت منطقی ونه
سفسطه) مطرح خواهند نمود، چرا که در غیر این صورت،این آقا امیر عزیز ما اگر عمر نوح نیز کند، در همین سایت با تمسک
به بازی های زبانی(البته نه به تعبیر ویتگنشتاین!) مدام با کلماتی که هر یک مقدس هستند،بازی خواهد نمود و وقت
عزیزان را بیش از پیش خواهد گرفت.
پس مطمئن باشید که اگر هدف ایشان وصول به حقیقت بوده است،دیگر اگر باز هم
نظراتشان را در همین سایت و در ارتباط با همین مورد تکراری مطرح نمودند،بر همگی آشکار خواهد شد که هدف ایشان همانی
بوده است که بنده احتمالش را داده ام و دست خود ایشان نیز رو خواهد شد. پس آقا امیر عزیز این شما و این نشان دادن
چهرهء واقعی خودتان به بازدیدکنندگان محترم سایت


*آنکه حقیقت جوید،گرقلبش راببوید،تا ابد ازعشق گوید،درونش
جلوهء حق روید*


***منتظر عکس العمل شما دوست گرامی هستم***

امير|1386-12-3 23:37:11
جناب برومند
لطفا آخرين كامنت مرا بخوانيد .دقيقا سطر بالاي كامنت شما تاكيد مي كند استدلال من بي نياز از قزآن و
صرفا يك استدلال عقلي و تاريخي است.حال اگر قرآن هم به اين استدلال اشاره مي كند هر چند براي من باعث افتخار است اما
معنايش اين نيست كه من از قرآن وام گرفته ام.مثل اين است كه من بگويم روز روشن است و شماهم بگوييد چون در قرآن هم
چنين مطلبي هست پس تو به قرآن استناد كرده اي.

ضمنا من شرط و قولي تعيين نمي كنم هر كاري از جمله بحث در مورد دين
قواعدي دارد كه بايد آنها را رعايت كرد.اين قواعد سالها و شايد قرنها پيش از من و شما هم وجود داشته است.
من اگر به
مطلبي در متن كتاب شما اشكال مي گرفتم بايد به همان كتاب استناد مي كرديد.اما چنين نبود.

Mehrdad Mirhadi  - برای امیر خان|1386-12-4 07:09:53
مرقوم فرموده ایدبا دلایل منطقی و عقلی به شبهات شما پاسخ داده شود و برای اینکه مطلب کاملا مفهوم باشد مثال
آورده اید که اگر فرضا خواسته باشیم مشرکی را ارشاد کنیم و بگوئیم خدا هست ، نمی توانیم باین دلیل که در قران نوشته
شده خدا هست او را مجبور سازیم گفتار ما رابپذیرد. به عبارتی، آن که از بیخ عرب است چه درکی از حقیقت قران می تواند
داشته باشد. البته فرمایش شما کاملا متین و استوار می باشد. و به دنبال ادامه داده اید که لابد طبق منطق شما « منطق
بهائیان» باید بگوئیم تو آدم نفهمی هستی که کتاب و دین ما را قبول نداری؟ غلط می کنی قبول نداشته باشی !! قبول داشته
باش!!. دوست عزیز نمی دانم چه شد که یکباره اختیار
قلم را از دست داد ه و با دشمن فرضی در گیر شدید . پیام بها الله
هر نوع محدودیت فکری ، تنگ نظری و تعصب را محکوم می کند. امیر خان عزیز ، بهائیان به فضل الهی از حضیض تقلید رسته
اند و باوج تحقیق پیوسته اند. به علاماتی چند، کلام خدا را از کلام بشر تمیز میدهند . اول خلاقیت آیات الهیه
است.علامت دیگر چیرگی و قاهریت آیات الهیه می باشد، یعنی کلمات الهیه با مقاومت و ایستادگی دشمن نابود نمی شود و
از بین نمی رود. شما در کامنت خود تا کید فر مو ده اید که ما در صدد اثبات عقیده خود نباشیم و دلایل عقلی بیاوریم و
حواسمان جمع باشد که یک بهائی مردد را ارشاد نمی کنیم ، که مسلمان بی اعتقاد به باور خود را می خواهیم ارشاد نمائیم
و باز نوشته اید که من اگر منبع کتاب شما را وحی می دانستم بیجا می کر دم در مورد آن سئوال بپرسم. جناب امیر خان در
مورد نا مسلمان بودن خود شکسته نفسی فر مو ده اید! شما در کامنت خود هشدار پشت هشدار داده اید که باین طریقی که من می
خواهم و من می گویم و من می فهمم برایم دلیل بیاورید و نه از قران و یا کتاب خودتان زیرا کتاب شما که از نظر من
مسلمان مر دود می باشد پس استناد به آن آب در هاون کوبید ن است و به دلایل اسلامی نیز تکیه ننمایید. دوست عزیز ،
بنده در نهایت اختصار،هم به دلایل اسلامی استناد می کنم و هم به آثار بهائی و شما هم عنایت فرمایید که عزیزان غیر
بهائی دیگری نیز این مطالب را روی این سایت می خوانند . پس چه دلیلی دارد که بنده و سایر دوستان بهائی عزیز به
دستور و روشی که شما می فر مائید پاسخ دهیم !؟! . . در سوره شوری فر موده است« شرع لکم من الدین ما وصی به نوحاو الذی
ا وحینا الیک و ما وصینا به ابراهیم و موسی و عیسی.....» می فرماید ، تشریع فر مود خداوند عز و وجل برای شما از دین ، آن
را که به نوح وصیت فر موده بود و آنچه به تو وحی فر مودیم و به ابراهیم و موسی و عیسی وصیت کردیم ، این است که دین را
بپا دارید و در آن اختلاف و تفرقه منمائید ، بزرگ است بر مشرکین چیزی که ایشان را به آن می خوانی . در باب سیر و
اخلاق قائم از حضرت ابی جعفر روایت می فر ماید که آن حضرت فرمود، قائم بامر جدید و قضا جدید که بر عرب شدید و سخت است
ظهور خواهد کرد یعنی قیام می فر ماید بامری تازه و کتابی تازه و حکمی تازه که بر عرب سخت است کار او نیست الا با
شمشیر. و ملامت ملامت کننده او را از خدا باز نمیدارد. می بینیم که صراحتا فرموده آن حضرت صاحب مقام شارعیت است
زیرا که بامری جدید قیام می فر ماید و کتابی جدید می آورد با احکام جدید« و لیس الا با لسیف» منظور آن نیست که قائم
شمشیر کشد و هر کس را که باو ایمان نیاورد را بکشد بلکه منظور این است که پیروان قائم و همراهان او به شمشیر در ر اهش
به شهادت میرسند.. در سوره رعد ، آیه 38-39می فرماید « ما کان لرسول ان یاتی بایه الا باذن الله.........» برای هیچ پیامبری
آیتی نمی آید مگر باذن خدا ،برای هر امتی کتابی است ،خداوند آنچه را بخواهد از آن کتاب محو می کند و ثابت می دارد
آنچه را بخواهد و مادر کتابها نزد اوست. سوره اعراف آیه 34-35« لکل امته اجل فاذا جا اجلهم لا یستاخرون ساعته و.......»
برای هر امتی مدتی است وقتی مدتشان رسید یک ساعت پس و پیش نمی گر دد. ای فرزندان آدم البته پیامبرانی از میان شما
خواهند آمد و آیات مرا بر شما خواهند خواند..حضرت بها الله مقام مظهریت دارند . مظاهر الهی همه از یک افق طالع گر دید
ه اند و هر یک از ایشان مظهر امر الهی بو دند..کثرت و تنوع آثار حضرت بها الله حیر ت آور است . متجاوز از شانز ده هزار
فقره از الواح بجای مانده از بها الله یا به قلم مبارکش نگارش یافته و یا بدستور ایشان توسط کاتب معین ، تحریر گر
دید ه است . از امتیازات بزرگ این آثار آن است که کلام الهی عینا محفوظ مانده و بدون دست کاری روزگار، به نسل های
آینده رسید ه است. اثار بها الله به دو زبان عربی و فارسی است .دوست عزیز امیر خان از اسلام شناسان بپرسید که چرا بر
سر تفاسیر مختلفه قران با یکدیگر اختلاف نظر دارند و یک تفسیر خاصی که مورد قبول همه فر قه های اسلام باشد وجود
ندارد.چون اگر بود این همه شعبه در اسلام نبود پس هر یک بر داشت خود را از قران بهترین می دانند . دوست ارجمند پاسخ
های هموطنان بهائی خود را دریافت نمودید که همه مستدل و منطقی و مطابق با عقل بود ه اند. اما گویا وظیفه شما انکار
می باشد . برای شما آرزوی خیرمی نمایم. موفق باشید

امير  - جناب مهرداد|1386-12-5 05:42:27
سلام
اولا من اختيار قلم از دست نداده ام.هم كيش محترم شما جناب برومند از شدت تعصب داشت ما ناديده مي زد كه تو در
جا زده اي تو در گوشهايت را گرفته اي و ....و اصلا توجه نمي كردند من چه مي گويم .آنچه نوشته ام نشان دهنده منطقي بود
كه با آن سخن مي گفتند و خوشحالم كه هم ايشان و هم شما منظور مرا گرفتيد.
دوم اينكه من نگفته ام مسلمان بي اعتقاد به
باور خود گفته ام مسلمان بي اعتقاد به باورو عقيده شما(يعني عقيده بهاييت)
سوم از آنجا كه من مسلمانم البته شما مي
توانيد از كتاب قرآن كه مورد قبول من است براي من دليل و بينه بياوريد.طبيعيست وقتي كتاب و باور شما را قبول ندارم
نوشته هاي آن كتاب هم براي من دليل و سند نيست مگر آنكه جايي بر دليل عقلي اشاره كرده باشد.
چهارم روايتي ازامام
جعفر صادق عليه السلام نقل كرده ايد كه نه منبع دارد و نه متن عربي و ترجمه دقيق فارسي آن را مي دانم.ممنون مي شوم
مستندا مرقوم نماييد
پنجم آياتي از قرآن كريم را نقل كرده ايد كه ارتباطش را با موضوع نمي فهمم.
ششم اينكه آثار
بهاييت هنوز بر جا مانده و تحريفي نشده است(از شايعاتي كه در اين باره شنيده ام صرف نظر مي كنم چون هنوز براي خودم
داراي اعتبار نيستند)چيز غريبي نيست.از پيدايش بهاييت يكصد و شصت سال مي گذرد.من مي توانم آرامگاه يكي از اجدادم را
كه صد و شصت سال پيش زندگي مي كرده به شما نشان دهم!تكليف عقيده مذهبي روشن است بويژه آنكه موسس بهاييت خارج از
ايران در امن و امان و زحمت اغيار تا كهولت زنده بوده است.پس دليل نداشته كه آثار وي از ميان برود.آن هم در اواخر سده

نوزدهم و اوايل سده بيستم .

هفتم بهاييت از ابتدا داراي شعبه شد آنجا كه برادر ميرزا حسينعلي نوري در رقابت با او
بود.از روزگار حاضراطلاعات ناقصي دارم كه پس از تحقيق در مورد آن صحبت خواهم كرد.
هشتم بيانات شما متين بود اما باز
هم ربطي به سوال اول من يعني علت عربي بودن برخي آثار بهاييت و بابيت ندارد.
متاسفانه الان وقت ندارم ادامه دهم.در
اسرع وقت دلايل دوستان شما را يك يك خواهم نوشت و نيز پاسخ شاهين را هم خواهم داد.

Mehrdad Mirhadi  - امیر خان ملاحظه فرمایند|1386-12-5 13:07:36
سلام . مرقوم فر مو ده اید روایتی که بنده از امام جعفر صادق ذکر کر ده ام نه منبع
دارد و نه متن عربی . عجبا که ذکر
نموده اید ترجمه دقیق آن را می دانید !؟! پس منبع را هم می شناسید !!؟ اگر بنده سهوا این مهم را فراموش کر دم بنویسم
،از این بابت از همراهان عزیز سایت پوزش می خواهم . این مطلب در مجلد سیز دهم در باب غیبت امام است که از تا لیفات مر
حوم ملا محمد باقر بن محمد تقی معروف به مجلسی است ، به مجلد سیز دهم در بار ه غیبت امام و آنچه به عقیده شیعه
امامیه و سیرت و اخلاق قائم و علامات ظهور مو عود و مسئله رجعت و غیر ه همه و همه درج شده است می توانید مر اجعه
فرمائید . و اما در مورد انشعاب در دیانت بهائی . دیانت بهائی شاخه و شعبه ندارد. همه بهائیان در سراسر عالم فقط
بهائی هستند و لا غیر. سنی ها مسلمان هستند اما شیعه نمی باشند، و هابی ها مسلمان هستند و دهها شاخه دیگر که در
اسلام هست ، همه مسلمان هستند شما شیعه هستید و مسلمان . همه شاخه های اسلام پیروان حضر ت محمد هستند. آیا شما از
اعراب عربستان سعودی اگر سئوال کنید دین شما چیست پاسخ ایشان جز اسلام خواهد بود ؟ اما به قول شما، اگر پیرو ازل
نامی را شما پید کر دید!؟! عقید ه اش را بپرسید ا !؟! آیا خواهد گفت بهائی است؟!؟ خود شما می فر مائید پیرو ازل ؟!؟
دوست عزیز کمی فکر کنید بعد بنویسید ،اجازه ندهید تعصب مانع بصیر ت شود

امير  - كاربر شاهين|1386-12-5 14:40:14
براي من بسيار جالب است كه شما ابتدا مي گوييد من در لواي ادب و نزاكت مقاصد خاص خود را دنبال كرده ام و در عين حال
تغيير منش داده ام و نتيجه گرفته ايد كه اين كار من نشانه پيروزي بهاييان است و من سفسطه گرم و وقت خوانندگان را
تلف مي كنم و دستم هم رو شده و چهره واقعي من هم اشكار شده است!من در جواب شما فقط به دو مطلب اشاره مي كنم.يكي اينكه
شما كه بسيار آرام هر تهمتي خواستيد به من زديد خيلي مناسب بود واضح و روشن مواردي كه چهره واقعي مرا آشكار مي كرد
مي نوشتيد نه اينكه با كلي گويي نتايج دلخواه خود را بگيريد.دوم هم اينكه من نمي دانم شما كجاي دنيا زندگي مي كنيد
ولي براي من كه داخل ايران زندگي مي كنم ادبيات و طرز نگارش شما بسيار آشناست!!!موفق باشيد

امير  - آقاي مهرداد|1386-12-5 14:57:57
سلام
مهرداد عزيز من در پاخ به شما از هشت شماره استفاده كردم.ظاهرا شما از ميان اين هشت مورد ترجيح داده ايد تنها
در دو مورد چهارم و هفتم صحبت كنيد و در مورد بقيه نظري نداشته ايد.نمي دانم اين نظر ندادن شما را بايد به حساب
موافقت شما با نظر خودم بدانم يا چيز ديگري.خوشحال مي شوم پاسخ دهيد.

اما در باره آن دو مورد:
اولا اگر جمله مرا
بخوانيد كاملا متوجه مي شويد كه معناي جمله كاملا منفي است.بنده سهوا سومين كلمه (نه) را جا انداخته ام....نه منبع
دارد و نه متن عربي و نه ترجمه دقيق فارسي آن را مي دانم.)از اين بابت پوزش مي خواهم.فكر مي كنم اين توضيح كافيست.من
شايد مانند بسياري ديگر از خوانندگان سايت به كتاب مذكور دسترسي ندارم.بسيار بجاست وقتي در دنياي مجازي به مطلبي
از جايي استناد مي كنيم يا آدرس اينترنتي بدهيم يا دست كم در مواردي اين چنين همان جمله به زبان اصلي نوشته
شود.متاسفانه تعبير و تفسيرها وترجمه هاي غير صحيح زياد ديده ام.درباره مورد هفتم هم متذكر مي شوم به محض آنكه
اطلاعاتم در مورد آنچه به گوشم خورده مطمئن و قابل طرح بود حتما بيان مي كنم.در اينجا صرفا به اين مطلب اشاره مي كنم
كه اگر من از شما در مورد تعداد بهاييان و مقايسه عدد آن با تعداد مسلمانان دنيا سوال كنم به من خواهيد گفت بايد
هزار و چهارصد سال از آغاز به كار بهاييت بگذرد و آنگاه تعداد آن زمان بهاييان را با امروز مسلمانان مقايسه كنيم
چنانكه مسيحيان بيشتر از مسلمانان هستند(بماند كه يهوديان از هر دو كمترند!)به همين قياس شما عجله نكنيد.اگر در طول
تاريخي به اندازه تاريخ مسلماني منشعب نشديد مي توانيم (اگر زنده بوديم!) باهم صحبت كنيم.بهر حال من نمي دانم
ارتباط اين مسايل با سوال اول من چيست؟!خوشحال مي شوم آن شش مورد ديگري را هم كه نوشته ام بي پاسخ نگذاريد.

امير|1386-12-5 16:18:44
و اما يك جمع بندي تا اين لحظه

در تاريخ بيست و دو بهمن اينجانب در پاسخ به مقاله :چرا آثار بابي و بهايي به زبان
عربي نوشته شده است نقدي نوشتم و براي اين سايت فرستادم.پس از شنيدن هزار جور متلك و بعضي اوقات نوازشهاي زباني
برآمده از جوشش غيرت ديني!!!و نيز دريافت پاسخ هاي شعار گونه متعدد و نيز طرح مسايل جديدو البته كاملا بي ربط به
موضوع ( كه بررسي همه آنها در جاي خود بسيار ستودنيست و بي صبرانه و پس از به سامان رسيدن بحث فعلي به آن خواهم
پرداخت )
از لابلاي پاسخهاي دوستان موارد ذيل را در پاسخ به ايرادات خود و توجيه عربي بودن آثار دريافت
كردم:
1-فرمودند سوال من بر اساس آيه ايست از قرآن .حالا من هر چه به همان قرآن قسم بخورم كه من سوال عقلي و منطقي
پرسيده ام ربطي هم به قرآن ندارد فايده ندارد!ظاهرا ديگران منظور مرا بهتر از خودم مي فهمند
2-از عربي استفاده شد
چون كاملترين زبان است!بدون آنكه توضيح داده شود چرا بقيه پيامبران نفهميدند اين كاملترين زبان است.
3-علما
زبانشان عربي بود پس بايد كتاب ديني يك دين جديد هم به زبان علما باشد!!!(حتي يكي از سروران گرامي نوشتند:چون که با
کودک سر وکارت فتاد هم زبان کودکی باید گشاد!!
خواهش مي كنم حداقل اين را ياد بگيريد كه اشعار و ضرب المثل ها را سر
جاي خود بكار ببريد!!اگر كمي فكر كنيد ميبينيد بهتر بود از اين شعر استفاده نمي شد!)
چرا بايد يك دين خود را تا اين
حد تنزل دهد كه بخاطر پاسخگويي به سوالات و شبهات علماي دين قبلي كتابش را به زبان آنها هم نه كه به زبان علمي آنها
ارائه كند؟حداقل بهتر بود اگر كتابي به عربي براي پاسخگويي به علما نوشته مي شد آن كتاب بعنوان كتاب ديني بهاييت
مطرح نمي شد بلكه در رديف آثاري قرار مي گرفت كه به افتخار اين و آن نازل شده!
4-آثار عربي بوده اند چون موسس بهاييت
مدتي را در عراق يا فلسطين زندگي كرده است اين دليل هم قابل قبول نيست چون در همان فلسطين زبان عبري هم بود .در
ايران و عراق و تركيه زبان كردي و تركي هم بود.ماموران و سربازان چه بسا هدايت پذير انگليسي و فرانسوي هم در
مستعمره هاي اطراف ما فراوان بودند.پس چرا از زبان آنها اصلا استفاده نشد؟!دليل بايد جامع و مانع باشد.لطفا اين را
درنظر داشته باشيد.
5-اصلا زبان چه اهميتي دارد؟اينكه پيامبر اسلام فقط به عربي سخن مي گفته يعني به زبان مادريش
هنري نيست.هنر را جناب بهالله كرده كه به دو زبان نوشته است!!ظاهرا بعضي دوستان مباحثه را با محل پز دادن اشتباه
گرفته اند.گذشته از آن مگر نمي گوييد كلام بها كلام وحي است و مگر قبول نداريد پيامبر اسلام هم آنچه در قرآن آورده
وحي بود.پس ديگر نبايد از هنز پيامبران صحبتي كرد و آنها را با هم قياس كرد.مگر آنكه قبول داشته باشيد نوشته هاي
جناب بها نه كلام وحي كه كلام خودشان بوده است و ايضا قرآن كريم.يعني هم ادعاي احترام به اسلام و هم وحي بودن كتب
خودتان دچار خدشه مي شود.من جاي شما بودم از اين استدلال استفاده نمي كردم.
6_كلام كتب بهايي كلام وحي است.اين به
بندگان خدا مربوط نيست كه خدا از چه كلامي استفاده مي كند!!اگر كتب بهايي كلام وحي شمرده شوند كه ديگر كسي ايرادي به
آنها نمي گيرد.طرح اين سوالات بخاطر شبهه در همين مساله است.اگر من هم وحي بودن اين كتب را قبول مي داشتم كه با شما
وارد گفتگو نمي شدم.
دوستان عزيز لطفا ابتدا خودتان با خودتان تكليفتان را مشخص كنيد.بهتر است دلايل خود را جمع
كنيد نه اينكه يكي يكي و آن هم بعد از كلي اين شاخ و آن شاخ رفتن مطرح كنيد.بالاخره تصميم بگيريد كه كداميك از دلايل
فوق از نظر شما پذيرفتني است؟
اگر من مزاحم خوش انديشي شما هستم نيازي به جر و بحث نيست.مزاحم اوقات شريف نمي
شوم.اما اگر مايليد شبهاتي كه در مورد بهاييت وجود دارد پاسخي بيابند صبور باشيد.چهره واقعي من همين است كه مي
بينيد.متعصب هم نيستم اگر بودم دقيقا مثل بعضي از دوستان بهايي حاضر در اين سايت رفتار مي كردم.
زماني در كامنت
ها مي خواندم كه از فحاشي و بي منطقي و عصبيت مسلمانان نالانيد.بسيار خوب .من نه به شما يا عقايدتان توهين كرده ام و
نه بعدا اين كار را خواهم كرد.چون هر نظري در مورد بهاييت داشته باشم بهر حال شما را داراي حق انتخاب مي دانم و به
انتخاب شما هر چند از نظر خودم غير قابل پذيرش باشد احترام مي گذارم.تكرار مي كنم اين دستور ديني است كه به آن
اعتقاد دارم.اما اين را بايد بدانيد اين نگاه من به داستان مانع از شبهات فراوانم در مورد بهاييت نخواهدشد.
منتظر
پاسخهاي منطقي دور از تعصب دور از توهين و دور از اتهام و تعيين چهره و مقاصد واقعي ام!!!هستم.
موفق باشيد

کیمیا  - امیر عزیز|1386-12-6 08:04:35
جمع بندی جالبی بود. بنظر میرسد شما هیچ کدام از نظرات دوستان در مورد اینکه چرابعضی آثار بهاء الله به عربی است را
قبول ندارید و مثل اینکه در مورد نظر من هم دچار سوء تفاهم شدیم. منظور من این بود که بشر در مقابل حق مثل کودک است و
خداوند در حد درک او سخن میگوید. و الا زبان خاصی بنام زبان کودکی وجود ندارد. این را از کلمات مکنونه عربی می
خوانیم:وَرُوحِي وَعِنايَتِي ثُمَّ رَحْمَتِي وَجَمالِي، كُلُّ ما نَزَّلْتُ عَلَيْكَ مِنْ لِسانِ الْقُدْرَةِ
وَكَتَبْتُهُ بِقَلَمِ القُوَّةِ قَدْ نَزَّلْناهُ عَلى قَدْرِكَ وَلَحْنِكَ لا عَلى شَأْنِي وَلَحْني. که
مضمون بیان مبارک این است: قسم به روحم وعنایتم و سپس رحمتم و جمالم آنچه نازل کردم بر تو از لسان قدرتم و نوشتم بر
تو, نازل کردم آن را به اندازه قدر تو و لحن تو نه به اندازه شان و لحن خودم. امیدوارم سوء تفاهم را بر طرف کرده باشم.
در ضمن شما با رد نظر دوستان دیگر چه نتیجه ای می خواهید بگیرید: اینکه چون بهاءالله با وجود نداشتن تحصیلات به
شیوایی و زیبایی آثاری به عربی دارد پس مظهر ظهور نبوده است. کمی تامل کنید و سپس پاسخ بدهید.

امير  - خانم كيميا|1386-12-6 13:26:46
خانم كيميا ما داريم بر سر اعتقاداتمان با هم بحث مي كنيم.اين كاملا طبيعيست كه هر يك نظر خود را درست بدانيم.اما
اين اصلا طبيعي نيست كه وقتي من با دليل يك سري نظرات را رد مي كنم شما مرا به صفتي متهم كنيد.من اين متن بلند بالا
را نوشتم تا كار دوستان شما را در پاسخگويي راحت تر كنم.اين درست نيست كه بجاي جواب دادن مشغول نيت خواني شويم.من هم
خيلي فكر ها در مورد دوستان بهايي كه به من پاسخ مي دهند مي كنم اما هرگز به خودم اجازه نمي دهم آنها را مكتوب
كنم.چون قصد من اين نيست كه آدمها را بر اساس صفات و نيات خوب و بدشان دسته بندي كنم.در ضمن يادم نمي آيد در مورد
تحصيلات پيشواي شما نظري داده باشم.فرض كنيد با بدترين آدم روي زمين داريد بحث عقلي و منطقي مي كنيد.نيت خواني و
آدم شناسي شما كمكي به پيشرفت اين بحث نمي كند.

SOAL|1386-12-6 17:31:58

ba salamo droud.modathast bad az motaleat dar mored adyane mokhtalef be AEENE bahaeeat rojoav ardeham,va vaghean in mazhabe por mana man va hamsaram ra majzobeh khod kardeh .betory ke ba ozve shodan
dar in sait va ba motaleeh kardane khat be khate mataleb ma beshtar be in dein roo avardehim.va vaghean afsous khordem ke chera inhame tableghe dorogh bayad dar iran zadeh shvad.dene ke hame ra be
RASTE VA BARABARE davat menamayad GHABELEH SETAYSH AST.soale ma inast man 31 sale va khanomam 27sale irane taraftareh solh va aramesh,chegoneh metavanem bedeen bahaee be pevandem?chegoneh beshtar dar
jame bahaeeha gharar gerem ta beshtar jazb shavem.nagofteh namanad ma dar europa besar mebarem.montazere javabe shoma hastem.(lotfan ba fonte ENGLISE javab dadeh shavad) sarbolando piruoz bashid.

dorost|1386-12-6 19:53:03
ba sepaas

کیمیا  - امیر عزیز|1386-12-7 10:31:41
دوست گرامی منظور من از این پرسش تنها این بود که به روی دیگر سکه هم نگاهی بیندازیم. دوستان بهایی از آنجا که
تعالیم و آثار حضرت بهاءالله را مطالعه کرده اندبه ایشان ایمان دارند و فارسی و یا عربی بودن آثار تفاوتی برای
آنهاندارد حضرت بهاءالله در مناجاتی می فرمایند: اگر از لغات(زبانها) مختلفه عالم عرف (بوی خوش)ثنای تو متضوع شود
همه محبوب جان و مقصود روان...
امابه چه دلیلی باید انتظار داشت آثار به فارسی باشد..اگر دیگر مظاهرظهور به زبان
قوم آثارمکتوب داشته اند به اقتضای زمان و شرایط بوده و نمیتوان هیچ یک از ادیان الهی را ناکامل دانست دین الله
واحد است و مظاهر ظهور در هدف الهی خود واحدند. اماشرایط جامعه و عالم انسانی متفاوت است. پس نمیتوان انتظار داشت
همانطور که شما در استدلال خود آورده اید همه مظاهر ظهور مثل هم عمل کنند.

امير  - نتيجه گيري|1386-12-8 13:56:10
با توجه به اينكه 3 شبانه روز از آخرين كامنتي كه در جمع بندي از نظرات مخاطبين و نقد آنها نوشتم مي گذرد و دوستان
ظاهرا به نصيحت خردمندانه آقايي كه نام خود را شاهين گذاشت (و منتظر عكس العمل بنده بود)گوش دادند و سكوت پيشه كردن
بنده از بحث نتيجه گيري مي كنم.البته اين را هم بگويم نظر آقاي شاهين را به اين دليل خردمندانه مي دانم كه اصولا
بهتر است آدم وقتي حرف حسابي براي گفتن ندارد و احساس مي كند براي ادامه يك بحث منطقي به اصطلاح كم آورده و دارد
مجبور مي شود از روش هاي غير اخلاقي استفتده كند سكوت نمايد!و اما نتيجه گيري:
همانطور كه قبلا هم تجربه كرده بودم
متاسفانه سيستم تربيتي هم ميهنان بهايي به گونه ايست كه ظاهرا در كودكي بجاي يادگيري استدلال و فهم كامل امور
مذهبي يك سري پاسخ كلي براي اشكالات احتمالي كه ممكن است به عقايدشان گرفته شود مي آموزندو وقتي در بزرگسالي با
مصاديق آن روبرو مي شوند بدون آنكه توجهي به سخنان گوينده داشته باشند همه محفوظات خود را يكي يكي مانند دانش
آموزي كه درس پس مي دهد به زبان مي آورند خواه با ربط يا بي ربط به موضوع و پس از آن كه دلايل حفظ شده يا تجربه شده در
طول زندگي ته كشيد شروع به تخريب طرف مقابل مي كنند از ايرادهاي كلامي يا نوشتاري سهوي گرفته تا ترديد در علم و
تدين و نيت و افكار او.شايد حق هم دارند.چون براي ادامه بحث از راه معمول باز مي مانند.يعني ظاهرا همان ايرادي را كه
به مسلمانان مي گيرند كه چرا ناسزا مي گوييد و مي رويد شامل حال خودشان هم مي شود.البته مي دانم كه در پاسخ تمام اين
نوشته اگر مصلحت بدانند پاسخي دهند خيلي كلي خواهند نوشت پاسخ ترا داديم.زيادي حرف مي زني!مهم نيست.من قصد داشتم
بويژه به مسلماناني كه در سايت هاي بهايي مطالعه مي كنند و با ديدن مطالب مجعول يا تحريف شده عصباني مي شوند و شروع
به ناسزا گفتن مي كنند اين را بفهمانم كه براي اثبات سخن منطقي نيازي به استفاده كردار ناپسندي مانند دشنام دادن
نيست.اگر حوصله داشته باشند كار برعكس مي شود.از دوستان عزيز بهايي كه مرا درعملي كردن اين نيت همراهي كردند
سپاسگزارم.من هر آنچه شك داشتم به يقين بدل شد.اميدوارم اين كامنت به سرنوشت يكي دو كامنت ديگرم دچار نشده حذف
نگردد!!موفق باشيد
البته فكر بد نكنيد!!من با شما خداحافظي نمي كنم!!تازه اينجا را پيدا كرده ام!كجا بروم بهتر از
اينجا!!